-
انفجار تروریستی در مهاباد
چهارشنبه 31 شهریور 1389 20:45
سرویس خبر (هوا بس ناجوانمردانه سرد است): انفجار بمب دست ساز تروریست ها در مهاباد قربانی گرفت. به گزارش ندای فردا از همین وبلاگ، در آخرین اخبار از این حادثه که در مراسم رژه نیروهای مسلح در مهاباد رخ داد، 11 نفر شهید ، یک نفر دچار مرگ مغزی و 81 نفر زخمی شدند. این بمب دست ساز در یک درخت کاج در میدان مادر مهاباد جاسازی و...
-
این داستان را تا آخرین خط کامل بخوانید لطفا
چهارشنبه 24 شهریور 1389 08:03
" جان بلا نکارد" از روی نیکمت برخاست . لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه جمعیت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ . از سیزده ماه پیش دلبستگی اش به او آغاز شده بود. از یک...
-
خاطره نویسی!
سهشنبه 9 شهریور 1389 02:59
من یکی از آن کودکان بودم می گویند خاطره نویسی آداب و رسوم خاصی دارد، اما من می گویم اینطور نیست. خاطره یعنی آنچه رخ داده است، و وقتی آنچه رخ داده در کمال روانی و سادگی اتفاق افتاده، پس من هم به همان سادگی می نویسم. ** لطفا در مورد این متن و خاطره نظرات و انتقادها و پیشنهادهایتان را به من بگویید. بسیار خوشحال خواهم شد...
-
قافله عمر
دوشنبه 1 شهریور 1389 01:56
این قافله عمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب می گذرد یک مرد برای بزرگ بودن چه چیزی یا چه چیزهایی لازم دارد؟ اصلاً چرا مرد؟ یک انسان... می خواهم از کسی بگویم که 26 سال پیش ایران را به مقصد آلمان برای ادامه تحصیل و کسب علم روز دنیا ترک کرد. از یک مرد بزرگ که تا...
-
شانه هایش
جمعه 29 مرداد 1389 15:55
دلش گرفته بود... با خود می اندیشید که چرا زیر این چرخ کبود طولانی ترین و سخت ترین ها برای اوست! به طولانی بودن راه و مسؤولیت سنگینش که تا انتها بر شانه داشت می اندیشید... هر قدم دلگیرتر از گام قبلی برداشته می شد و رهگذر؛ از بخت خود گلایه و شکایت می کرد... به میان راه رسید، سر بلند کرد و به آسمان نگریست. اشعه های...
-
وقتی میهمان می آید...
چهارشنبه 20 مرداد 1389 22:01
پاشید جمع کنید... خونه ها رو مرتب کنید... آماده باش کامل! یه مهمون داره میاد. نکنه جایی گرد و خاکی بمونه؟ نکنه چیزی کم و کسری باشه؟ وای دخترای خونه! آماده این؟ همه چی رو آماده کردین واسه مهمونی؟ پسرا... به حرف بزرگترا گوش دادین؟ فرشا رو شستین؟ مامانا خونه تکونی تموم شده؟ باباها چیزی کم و کسری نمونده که؟ الان میرسه ها....
-
او را خبرنگار نامیده اند...
جمعه 15 مرداد 1389 11:03
پیش از سحر تاریک است اما همواره خورشید به موقع طلوع می کند باید به سحر اعتماد کرد *** مرد38 ساله متاهل متولد 16/اردیبهشت/1351 قسمتی از پروفایل عطا افشاری در کلوب *** ...... - به یاد داشته باشم یا فراموش کنم؟ آنروز عصر ساختمان حافظیه، و چمن سبزی که قرار بود شاهد آخرین وداع خبرنگاران با خاتمی باشد. وقتی که آمد، با همه...