خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

شانه‌ هایش

 ..........

 

دلش گرفته بود... با خود می اندیشید که چرا زیر این چرخ کبود طولانی ترین و سخت ترین ها برای اوست! به طولانی بودن راه و مسؤولیت سنگینش که تا انتها بر شانه داشت می اندیشید... هر قدم دلگیرتر از گام قبلی برداشته می شد و رهگذر؛ از بخت خود گلایه و شکایت می کرد...

به میان راه رسید، سر بلند کرد و به آسمان نگریست. اشعه های خورشید را دید که تابان و سوران بر سر رهگذران، درختان، خاک و زمان می افتادند. لحظه ای به فکر فرو رفت... خورشید را چقدر صبور یافت که هر روز از پشت کوهها به حرکت درآمده و اشعه های تابان، سوزان و انرژی بخش خود را نثار ساکنان زمین می کند و دوباره می رود و باز می آید و ...

 چند لحظه چشمانش را بر هم گذاشت... لبخندی زد و قدم هایش را استوارتر برداشت. او راز زندگی را دریافته بود. رهگذر می دانست خالق دنیا، به اندازه ظرفیت و مسؤولیت افراد بر شانه انسان ها و مخلوقات بار نهاده است... 

--------------------------------------- 

نظرات 9 + ارسال نظر
نوید جمعه 29 مرداد 1389 ساعت 23:58 http://shahrazad1.blogfa.com

سلام.
دلم گرفته ای دوست هوای گریه دارم! خدایا چه می شود در تابستان گرم و تفدیده باران ببارد تا هنگام قدم زدن و گریستن در خیابان مردم نگایم نکنند که این کیست!؟!؟ مجنون است؟!؟!؟ یا عاشق دلم گرفته

نوید جمعه 29 مرداد 1389 ساعت 23:59

دستت درد نکنه این مطلبت چسبید بهم

جدی؟ خوشحالم که خوشتون اومده

الناز شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 00:03


نمی دونم -نظری ندارم

الناز شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 00:04

راستی قالب جدید مبارک
قشنگتر از قبلیه

{گل}

مرسی عزیزم
همه چیزایی که قبلی بودن قشنگ نیستن!
الناز جان با اجازت می خوام جواب سراب رو بدم که قضیه شو برات گفتم:
سراب... از اسمت هم معلومه سرابی بیش نیستی. ریز می بینمت! من اون کاری رو که شما فرمودی رو طبق یک عهد قدیمی با خودم شاید هرگز انجام ندم. دلخوش نباش که...
ببخش الناز جون.

دریاچه ارومیه...!؟

الناز شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 17:54

صلاح مملکت خویش خسروان دانند...

میدونی که همیشه بهترین ها رو برات آرزو کردم

اکبر یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 00:10 http://akbar13.com

خب به عنوان یه استقلالی خوشمان آمد
ادامه بده
من میدونم
تو موفق میشی

من می دونستم کارم تمومههههههههههه

اکبر یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 00:28 http://akbar13.com

خب منظورم اینه که این مدلی بنویسی خوبه.
زیاد تو مود خبرنگاری نباش
راحت باش
منو نگاه نکن که خیلی محذورم
ولی ادامه بده

آهان از اون لحاظ

نوید یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 02:12 http://shahrazad1.blogfa.com

دگر باید رفت

گفتم که بار آخرین، بینم تو را ای نازنین

شاید که دل سیراب شد، از دیدن ماه زمین

اما دلم گوید به من، دانی چه سان گردم جدا

یا سنگ خارا گردم و یه مرده ای زیر زمین



با آخرین مطلبم منتظر حضور گرمت هستم

الهی الهی سرباز میهن
ایشاللا به سلامت برمیگردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد