آیه های نور

از ازل نام تو بر لوح وجودم حک شد...

آیه های نور

از ازل نام تو بر لوح وجودم حک شد...

نمــــــــــــاز

 

 

الـَّذیْنَ یُؤمِنـُونَ بـِالـْغـَیْبِ وَیُقِیمُونَ الـصَّـلوةَ وَ مِمّا رَزَقـْناهـُم یُنـْفِقـُون

کسانی که ( متقین ) به جهان غیب ایمان دارند ، و نماز را برپا می دارند ، واز آنچه روزیشان کرد یم انفاق میکنند اهل تقوى هستند و توسط قرآن هدایت می شود 

 

سوره بقره- آیه 3 


همین!

من و دخترک معصوم



الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

آل عمران:۱۳۴

تفسیر: کسانی که در راحتی و سختی انفاق و احسان می کنند و دارای عالی ترین مرتبه سخاوت در روح و جان هستند، برایشان فرقی نمی کند که به آنچه انفاق می کنند، نیاز دارند یا خیر، بلکه دوست دارند در راه خدا انفاق کنند، این دسته محسنین هستند.


یادمه یه زمانی عضو شبکه اجتماعی "کلوب دات کام" بودم. اونجا یه تصویری دیدم، سمت چپ تصویر یه پسر بچه بود با لباس مندرس و سر و صورت کثیف و سمت راست یه پسر بچه با لباس های مارک دار و موهای فشن که عینک آفتابی مارکدارش خودنمایی می کرد.


نوشته بود: کدوم رو بیشتر دوست داری؟


همه نوشته بودن پسرک سمت راستی (همون پسرک فقیر و با نمک)


کامنت دادم: اونایی که نوشتین تصویر سمت راست! عمرا اگه اون پسرت رو بغل کنین و ببوسیدش! که اگه جامعه اون پسر رو می بوسید و به آغوش می کشید، این لباس ها و وضعیت رو نداشت...


چقدر به این حرفم ایمان داشتم! چون خودم هیچوقت تو موقعیتی قرار نگرفته بودم که...


دیروز روپوش سفید تنم بود. 


پنجراه سوار تاکسی شدم و منتظر بودیم پر شه تا راننده حرکت کنه


یه دختر کوچولو حدود 9 ساله سوار تاکسی شد و گفت: مدرس؟


دخترک دمپایی های قرمزی به پا داشت که جلوش بسته بود و چند سایز از پاش بزرگتر...


روسری مشکی به سر داشت و موهاش از کنار روسری بیرون ریخته بود


شلوار فوق العاده مندرس، دامن و بلوزی کهنه تر... و بویی نامطبوع و سر و دستی سیاه و کثیف.

کنارم که نشست، ناخودآگاه خودم رو به در تاکسی چسبوندم که بهم برخورد نکنه، گوشی مو از جیبم برداشتم و گذاشتم تو کیفم، و تا آخر مسیر داشتم می پیاییدمش.


از جیبش چند تا 50 تومنی پول خرد درآورد و به راننده داد.


می ترسیدم لباسم کثیف شه یا ؟!...


از تاکسی که پیاده شدم، 

وارد ساختمان دفتر نشریه که شدم، 

سوار آسانسور که شدم، 

اشکم دراومد!



تا حالا به خودتون سیلی زدین؟


از خودم متنفرم! خیلی...


آرامش



وَ مَن أعرَضَ عَن ذِکری فَإنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا

و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگی تنگ (وسختی) خواهد داشت

سوره طه آیه 124



خدایا دوستت دارم

به داده و نداده هایت شکر

امیدم به توست و توکلم نیز...

نظری...

شبی که من مُردم

الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها


خداوند نفس ها را در وقت مردن و (نفس) زنده ها را که هنوز نمرده اند و وقت خوابیدن می گیرد


زمر/42




آن شب من مُردم

به همین سادگی بود...

لحظه ای که چشمانم را باز کردم، از فشاری بود که بر قفسه سینه ام وارد شد

روحم را می دیدم که تقلا می کند برای خروج از جسمم

انگشتان شصت پایم آخرین محلی بود که روح داشت خارج می شد

در این مدت اما

فارغ از هر دردی و فشاری

سعی داشتم شهادتین را بر زبان بیاورم

در قلبم شهادتین جاری بود

اما بر زبان نمی آمد

نمی توانستم

و فقط صلوات میفرستادم

تا سقف اتاقم بالا رفتم...

جسمم را در خواب ناز دیدم

دردی نداشتم

ناراحت نبودم

تعلقات زیادی در این دنیا داشتم اما از مردنم راضی بودم و نمی ترسیدم!

انگار قسمت نبود این بار بالاتر روم...

با سرعت عجیبی برگشتم به جسمم

و با وحشت چشمم را باز کردم

گریه کردم

گریه ام به خاطر دردی بود که در تنم حس می کردم

انگار کتک مفصلی خورده باشم

چیزی یادم نمی آمد

اینها را بعد از سه روز به یاد آوردم

...

حقیقت محض را نوشته ام!

ناامیدی...



«استقُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»


ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید، از رحمت خداوند ناامید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.


آیه 53 - سوره «الزمر»


خیلی ناامید بودم. نه از رحمت خدا، که از خودم و اینکه به اندازه کافی تلاش نکردم و در درسم دچار مشکل شدم. امیدوارم خدا بهم آرامش بده- برام دعا کنید! برای آرامشم...