خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

گزارش همشهری از آیین های سوگواری محرم در آذربایجان غربی

حسینه یئرلر آغلار گویلر آغلار...


ارومیه- ندا عبدی- خبرنگار همشهری: این چه سری است و چه عهدی است که سردار سپاه شهدای عالم بنیان نهاده که مردمانی بعد از هزار و 400 سال برای رسیدن ایام سوگواری و زنده نگهداشتن آیینی که برای پاسداشت امر به معروف و نهی از منکر برپا شد، به پیشواز می روند؟! همه جا با ورود محرم الحرام و حتی قبل از آن رنگ حسینی می گیرد و نواهای مخصوص این روزها در فضا طنین می افکند. یا حسین! چه کرده ای با دل این مردم که چنین مشتاقانه صدایت می کنند و در عزای رثایت پیراهن می درند و اشک می ریزند و به مادرت زهرای اطهر تسلیت می گویند؟ کوی و برزن را به یاد برادر علمدارت و طفلان نوپایت سیاه می پوشانند و به خیابان ها و مساجد می آیند تا سوگوارت باشند؟... با ورود محرم و حتی قبل از آن، مردم مسلمان ایران همپای سایر هموطنان و هم کیشان خود محیای مراسمی می شوند که عزاداری امام حسین(ع) است... اما مثل همه شهرهای کشور، این عزاداری در آذربایجان غربی هم رسوم خاص خود را دارد که در ادامه به گوشه هایی از آن اشاره می شود.

دسته های عزاداری

هر یک از هیئت های عزاداری متشکل از نوجوانان، جوانان، میانسالان و کهنسالان در روزهای اول محرم و حتی روزهای پایانی ذی الحجه گرد هم می آیند و برای برپایی هر چه باشکوه تر مراسم عزاداری در این ماه برنامه ریزی می کنند. دسته هایی که جهت عزاداری به سطح امامزاده ها و خیابان ها می آیند نیز بر حسب تصمیماتی که در هیئت گرفته شده، به ترتیب سن چیده می شوند. بزرگترها در اول و به همین ترتیب، تا کوچکترین اعضای هیئت پشت سر هم در صف های منظم می ایستند. پیشاپیش دسته، نماد هیئت عزاداری که غالبا عبارتی از تمسک به ائمه در آن نقش بسته و در پایین آن نام هیئت نوشته شده است، توسط دو نوجوان پیش می رود. دسته های زنجیرزنی یا سینه زنی ضمن حفظ نظم، با حرکات منظم به پیش می روند. به این ترتیب که دو صف روبروی هم قرار می گیرند و دو قدم به جلو برمی دارند. یک بار زنجیر را بر شانه می زنند و وقتی ضرب نواخته شد، حرکت مجدد تکرار می شود. البته وظیفه منظم کردن این ریتم بر عهده دسته باشی است.

دسته باشی (سردسته)

در ابتدای هر یک از دسته های عزاداری یک نفر «دسته باشی» که مسئول و سرپرست آن دسته است، در میان گروه عزاداران آن هیئت راه می رود و سینه زنی می کند. وی مسئولیت تامین موارد مورد نیاز دسته عزاداری و نیز نظم دهنده و بزرگ آن دسته به شمار می رود و از بزرگان ریش سفید آن گروه است.

در میان دسته های عزاداری...

در میان دسته های عزاداری، کودکان با لباس های سفید و سبزشان و سربند یا علی اصغر(ع) و طبل و سنج های کودچکی که به دست دارند، راه می روند. همچنین مداح این گروه با صدای بلند یا به مدد دستگاه های بلندگو نوحه می خواند: «قان یاغدی کربلایه/ صحرایه یا محمد(ص)/ ئولدو حسین خبر وئر/ زهرایه یا محمد(ص)/ ظولمو سیتم بو چولده/ عرشه دایاندی زینب(س)...» (در کربلا خون بارید/ بر این دشت یا محمد(ص)/ حسین به شهادت رسید خبر دهید/ به زهرای مرضیه یا محمد(ص)/ ظلم و ستم در این دشت/ به عرش رسیده یا زینب...) و با نوحه هایی از این دست، دست به آسمان اعلی دراز کرده و با فریاد «یا حسین(ع)»، «یا ابوالفضل(ع)» و«یا زینب(س)» سر می دهند و از آنان شفاعت در روز قیامت را طلب می کنند. گاه در میان دسته ها گاو و گوسفند قربانی می شود و گاهی هم زنانی را می بینید که با چادر صورت خود را پنهان کرده و در میان دسته عزاداران می نشینند و مداح گروه با بیان ادعیه و درخواست از مردم جهت دعا برای حل مشکل این بانوان، از خدای حسین(ع) برای او رفع حاجت می طلبند.

شاخسی- واخسی

در بعضی مناطق استان هم مراسم عزاداری قالب دسته های «شاخسی- واخسی» (شاه حسین- وای حسین) برگزار می شود. در این نوع از عزاداری، دو دسته روبروی هم قرار می گیرند و سردسته گروه اول با شروع مراسم، یاران امام حسین(ع) را صدا می زند و یارانش با صدای بلند فریاد شاخسی سر می دهند و به صورت منظم بر سینه و زانو می کوبند. گروه روبرو هم که آرام بر زانو می کوبند در جواب فریاد واخسی سر می دهند و مراسم به همین ترتیب تا پایان ادامه پیدا می کند.

تشت گذاری

در شهرهایی از توابع آذربایجان غربی، مراسم تشت گذاری برگزار می شود. این رسم که از دوران صفویه بر جای مانده، چند روز قبل از عاشورا انجام می شود و در آن، تشت ها را پر از آب می کنند و نشانگر ورود لشکر امام حسین(ع) به دشت نینوا است. هنگام ورود لشکر خوبان به کربلا، حر ین یزید با سپاهیانش راه را بر امام می بندد و در مقابل این عمل، امام حسین تشت ها را از مشک ها پر می کند و به آنان آب می دهد.

محل عزاداری مردم ارومیه

علاوه بر مسجد، تکیه و حسینیه هر محله که از روز اول محرم تا روز سوم واقعه عاشورا و همچنین شب های پنجشنبه هر هفته تا روز اربعین مراسم سخنرانی، مداحی و سینه زنی در سوگ سرور شهیدان دو عالم برگزار می شود، دسته های سینه زنی و زنجیرزنی در محل های از پیش تعیین شده حضور یافته و به ترتیب برنامه های خود را اجرا می کنند. در ارومیه «آقا قبیری» (آرامگاه سیدحسن عرب باغی)، «امامزادگان محمد و ابراهیم»، «امامزاده سراج الدین» (دیزج تکیه)، باغ رضوان، خیابان امام (خیابان مرکزی شهر) و «امامزاده غریب حسن» از جمله میعادگاه های عاشقان حسین(ع) و یاران باوفای ایشان است.

«توو» یا علم حضرت ابوالفضل(ع)

مردم مناطق ترک نشین از واژه «یا ابوالفضل» برای تمسک به آل پاک پیامبر راست گویان و درست کرداران بیشتر از بقیه شیعیان استفاده می کنند و این موضوع فلسفه خاص خود را دارد. افواه عمومی چنین نقل می کنند که شخصی قصد داشت فرش نفیسی را به بارگاه حضرت زینب تقدیم کند. وی در خواب می بیند که اسوه صبر و استقامت، بانو زینب به او می گوید: «این پیشکش را به بارگاه برادرم ابوالفضل تقدیم کنید چون او صبرش کم است...»

بر پایه همین موضوع است که بعضی از کهنسالان در آذربایجان غربی حضرت زینب را «آقا» می نامند و معتقدند منش مردانه و ایستادگی و صبوری جانانه او بوده که تا امروز نهضت کربلا زنده مانده است. کم بودن صبر آقای جانباز دشت تشنه کربلا را نیز به صبوری نکردن علمدار در تشنگی یاران و فرزندان سالار شهیدان نسبت می دهند و معتقدند حضرت عباس(ع) در برآورده نمودن نیاز شیعیان پدر بزرگوارش صبر و قرار ندارد و آنها را بی چون و چرا اجابت می کند.

در گذشته های نه چندان دور در ارومیه چنین رسم بود که چوب بلندی که نماد پایه علم بود را انتخاب و پارچه ها و روسری هایی به آن می بستند و این علم که در زبان محلی «توو» نامیده می شد، پیشاپیش دسته عزاداری حرکت می کرد و افرادی که برای عزاداری در کنار خیابان ها و معابر می ایستادند، با بستن پول های نذری خود به این علم، از حضرت ابوالفضل حاجات خود را طلب می کردند. پول های جمع شده از این طریق یا به وسیله راهیان زیارت کربلا به بارگاه حضرت عباس تقدیم و یا صرف همان دسته عزاداری می شد. هنوز هم در برخی دسته های عزاداری روستاهای ارومیه این علم به عنوان نماد باقی مانده است.

شبیه خوانی در قره قشلاق سلماس

هر چند در روزهای محرم حتی قبل از ورود به این ماه، جای جای آذربایجان غربی به خصوص ارومیه، ماکو، سلماس و خوی از خیمه های امام حسین(ع) پر می شود و در ظهر عاشورا بعد از مراسم شبیه خوانی و تعزیه خیمه ها را آتش می زنند، اما مراسم شبیه خوانی در روستای قره قشلاق سلماس هر ساله توجه دوستداران امام مظلوم(ع) را به خود جلب می کند. خوش صدایی و قوت کلام تعزیه خوانان از اولین مواردی است که این مراسم را متفاوت از سایر مراسم می کند. از طرفی ماندگارترین صحنه این شبیه خوانی آنجاست که حضرت ابوالفضل العباس(ع) صف دشمن را می شکافد و برای تهیه آب به سمت دجله می رود. در این مسیر چه گوسفندها که قربانی و چه نذرها که ادا می شوند...

دوری از شادی

با اینکه آذربایجان غربی ترکیبی از مذاهب و ادیان مختلف است، اما اقلیت های دینی و مذهبی در محرم الحرام بساط شادی و سرور را جمع می کنند و به احترام شهیدان کربلا، به میان عزاداران امام حسین(ع) آمده و با آنان همگام می شوند. چندین مورد از توسل اقلیت های دینی به این امام پاک مشاهده شده که در نهایت حاجت روا شده اند.

اخذ شفای کودکان با ادای نذر به گهواره علی اصغر(ع)

در میان دسته های عزاداری، گهواره حضرت علی اصغر(ع) با پوششی از پارچه سبز و سفید می گردانند و اگر کسی کودک بیمار داشته و یا برای سلامتی فرزندش نذری دارد، با بستن پول نذری به این پارچه ها، برای کودک خود شفا و سلامتی می طلبد و مردم معتقدند این نذورات اگر با اعتقاد کامل صورت گیرد، بدون پاسخ نخواهند ماند.

نذورات

دادن نذری در هر زمان از سال که باشد، به احترام بزرگواری که مردم به او تمسک و توسل کرده اند، بی جواب نمانده است. اما در روزهای محرم و به خصوص در تاسوعا و عاشورا، بساط نذری در بیشتر خانه های استان برپا می شود. در دیگی شله زرد می جوشد و در دیگ دیگر، آش... یک جا بیدمشک و بادرنجبویه میان دسته های عزاداری پخش می شود و جای دیگر، شیر داغ... نان فتیر، حلوای دوشاب و نثار و سایر نان های خانگی هم از پایه های ثابت این نذری ها هستند. اخیراً هم در بسیاری از خانه ها تهیه غذای نذری با استفاده از گوشت قربانی متداول شده و مردم خوردن غذای نذری با عنوان «ایمام حسین چورگی» (نان امام حسین(ع)) را با هیچ سفره دیگری عوض نمی کنند و ساعت ها پشت در خانه ای که در آن نذری می پزند، صف می بندند تا سهمی از این غذا داشته باشند.

ظهر عاشورا

دسته ها و هیئت های عزاداری در هر مرحله ای از مراسم هم که باشند، نماز ظهر عاشورا به پا می کنند و رسالتی را که برای آن به میدان عزاداری آمده بودند را به جا می آورند.

شام غریبان

بعد از پایان مراسم عزاداری در خیابان ها، عزاداران به مساجد رفته و با حزن و اندوه در گوشه ای می نشینند و پس از شنیدن ذکر مصایب و مظلومیت هایی که بر حسین(ع) و یارانش رفت و همچنین دلیل به پا خاستن چنین نهضت عظیمی، شمع روشن کرده و در تاریکی می گریند.

اهل قبیله

روز اهل قبیله که گاهی در افواه محلی به آن «اهل قبیرلر» نیز گفته می شود، سومین روز بعد از واقعه عاشورا است که مردم با حضور بر سر مزار درگذشتگانشان، به یاد کفن و دفن شهیدان بی سر دشت نینوا به دست امام سجاد(ع) و یاورانی از قبیله بنی اسد، عزاداری می کنند.

تا اربعین

تا روز اربعین عصر هر پنجشنبه در مساجد و مصلی ها مراسمی برای عزاداری امام حسین(ع) و یاران او برپا است. هر چند سوگواری ها برای این امام بزرگوار در روز اربعین پایان می یابد، اما یاد و عشق او تا ابد در دل شیعیان و ملت های آزاده و آزاداندیش جهان زنده خواهد ماند.

 

هیچ می دانید مردم چه می گویند ؟!


می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟... پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!

می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!



به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!


با فردی روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟... خواهرم گفت: مردم چه می گویند؟!

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟... آنها گفتند: مردم چه می گویند؟!

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!... گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. همسرم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در یک زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟... زنم گفت: مردم چه می گویند؟!

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه دارم و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نبود: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم آنها نگران من نیستند !