خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

سونآی والنتاین آذربایجان

(31 شهریور هر سال)


یکی از دلایلی که رسم و رسومات خوب یا بد غربی ها وارد فرهنگ ما می شود عدم شناخت خودمان از پتانسیلهایی است که داریم.

آنچه که خود بهترین و با مفهوم ترینش را داریم اما نمی دانیم.

هیچکداممان هم گناهی نداریم . واقعا در کدام برنامه تلویزیونی یا کدام نشریه در مورد سونای صبحت شده است. کدام پدر ومادری در این مورد با جوانان و نوجوانان خود صبحت کرده اند ویا به بیان بهتر با این قضیه آشنا هستند؟ 

جهل و نادانی خود ماست!

ما منکر زیبایی های والنتاین نیستیم و حتی والنتاین را غنیمتی برای مستحکم تر کردن عشق و دوستی می دانیم اما ترحیح می دهیم که در اولویت اول از انچه داریم استفاده کنیم. شاید بدانید که در اغلب کشورهای دارای تمدن مانند ژاپن روز عشق خاص آن کشور وجود دارد و هر ساله گرامی داشته میشود. در ادامه میتوانید با این روز خاص که والنتاین آذربایجان محسوب میشود آشنا شوید. قدم اول آشنایی است . 


سونای چیست؟ 

سونای یک رسم دیرینه است. رسمی اسطوره ای و افسانه وار که حتی قبل از ظهور اسلام تا به امروز پاس داشته شده است. گرچه به مرور زمان کم رنگ تر شده اما هنوز هم حداقل روستاهایی هستند که این رسم را برپا می دارند. همانطور که از اسمش برمیاید باید ربط کاملی به ماه داشته باشد. معمولا اغلب افسانه ها و اسطوره ها در فرهنگ ما آذربایجانی ها و کلا ترک ها به ماه مربوط است. ماه در اسامی، اعیاد، و رسومات ما به طور کامل رخنه کرده و زیبایی افسانه ای به آنها داده است.

سونای شبی از سال است که به اصطلاح به آن اعتدال پاییزی گفته میشود. شبی که روز و شب برابر میشوند و ماه کامل میشود. این شب تقریبا شب آخر تابستان است. البته ممکن است چند روز زودتر یا دیرتر باشد همه اینها بستگی به کامل شدن ماه دارد. اما به هر حال میتوان شب آخر تابستان را سونای نامید که روز عشق در آذربایجان محسوب میشود. 

در اصل این شب مشابهات زیادی با جشن برداشت محصول در کشورهای غربی دارد و در روستاها نیز به نوعی برای برداشت محصول استفاده میشود اما همانگونه که در کشور ما معمولا جشنهای باستانی محکوم به فنا شده اند این روزنیز هرساله بیشتر و بیشتر به سوی نابودی رفته است. در روستاها در این شب بازیهای خاصی انجام میشود معمولا جوانان روستا با صدایی خاص که به (آواوا) مشهور است همه را به میدان روستا و برای شروع بازی دعوت میکردند.

در این شب خاص ماه و خورشید در زاویه ی 180 درجه قرار گرفته و هنگام غروب دقیقا برروی هم قرار میگیرند.البته این دیدار خیلی به سرعت اتفاق میافتد و زیاد به طول نمی انجامد. این موضوع تا ابد ادامه دارد. از قدیم این اتفاق به یک نوع عشق تشبیه شده است. عشق ماه به خورشید. 

عشقی که تمامی ندارد و ابدی محسوب میشود درست مانند عشقهایی که در داستانهای فولکلور آذربایجان همانند اصلی-کرم وجود دارد. عشقی که حتی با سوخته شدن نیز تمامی نمی پذیرد.طبق این افسانه عشق این دو عاشق تمامی ندارد و تا ابد تکرار میشود و ادامه میابد. همه این موارد و عناصر در داستانهای دیگر ما همانند کوراوغلی نیز صادق هستند. 


چه میتوانیم بکنیم؟ 

همان کارهایی که در والنتاین انجام میدهیم میتوان در سونای نیز انجام گیرد. نباید انتظار داشته باشیم که فعلا بازیهای مخصوص آن روز همان طور که در گذشته بوده، انجام گیرد. هر هدایایی باشد که رنگ بوی عشق نیز داشته باشد. این هدایا میتواند از شمع، گل، عروسک و صنایع دستی گرفته تا یک کتاب متغییر باشد. اگر بتوانید چیزی پیدا کنید که نشانی از ماه کامل داشته باشد که سنگ تمام میشود. کلا چیزهایی که رنگ و بویی از ماه داشته باشند متناسب تر هستند. 

هدیه بهانه ای برای مناسب است برای گرامی داشت این روز و معرفی آن به دیگران از طریق ارسال اس ام اس و غیره.

 

 

نویسنده: علی فرهاد 

 

 

لطفا اینجا را بخوانید

سقف!

اگر سقف آسمان از قد من هم کوتاه تر شود باز هم زانو نمیزنم.....

تربیت خانوادگی!

تربیت خانوادگی!

این ترکیب واژگان رو زیاد شنیدیم. اما هر کسی از اون تعبیر و برداشت خاص خودش رو داره.

این یادداشت فقط یک گریز است به مشاهداتم در این چند روز:

هر روز سر ظهر که میخوام برم سر کار، در مسیرم تا رسیدن به ایستگاه تاکسی، از کوچه ای رد میشم که چند تا پسر و دختر کوچولو در محدوده سنی 8-12 سال در سایه سار دیوارهای کوچه می نشینند و با هم صحبت می کنند. والدین هر کدام از این کودکان دارای مشاغلی همچون پزشکی، پرستاری، کارمندی، مهندسی و غیره هستند (اعم از پدر و مادر). 

در هر بار عبور از این گذر، به مکالمه های این بچه ها گوش می دادم و گاه از تعجب شاخ درمی آوردم که این ها با این سن اندک، چه بحث های علمی و فلسفی که با هم ندارند و در کمال و شعور از هم سبقت می گیرند!!

انصافا ماها وقتی بچه بودیم این همه سواد نداشتیم! خداییش من وقتی همسن اینا بودم بزرگترین تفریحم فوتبال بازی کردن با پسرهای محله مون بود 

خلاصه...

عصر دیروز وقتی از سر کار برمی گشتم، دیدم اینها دارند با هم کل کل و دعوا می کنند. سرعتم را کم کردم تا خوب شاهد باشم!!!

هیچ کتک کاری در میان نبود (برخلاف ماها که وقتی بچه بودیم تا دعوامون می شد دست به یقه می شدیم). هر کدام در گوشه ای ایستاده بودند و در کمال آرامش به هم فحش می دادند!

اما تا دلتان بخواهد فحش های آبدار و کثیف و گاه خیلی سخیف! بود که نثار هم می کردند! 

نمی دانم این فحش ها را از کجا آورده بودند؟؟؟!!!!

از خانواده؟

از محیط؟

از تلویزیون؟

از ماهواره؟

از مدرسه؟

از کجا؟