خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

چاپ شده در شماره سوم نشریه شهامت

حاشیه ای بر دو فوریتی که در مجلس تصویب نشد



عروس لاجوردی ایران خاطره می شود؟


خاطراتم خیلی هم دور نیست... حدود 20 سال قبل بود. با خانواده به کنار دریا می رفتیم تا از این موهبت الهی بهره مند شویم. یادم می آید چند خانواده با هم راهی می شدیم. پدربزرگ ها کمی آنطرفتر روی لجن های سیاه دراز می کشیدند، ما کوچکترها موظف بودیم روی پدربزرگها را با لجن ها بپوشانیم. چقدر لذت بخش بود بازی با آن لجن ها، بدون اینکه مادر ما را مورد عتاب قرار دهد.

چه لذت بخش بود دفن کردن پیرمردها زیر لجن هایی که فلسفه وجودیشان را نمی دانستیم! فقط صورتهایشان بیرون می ماند. خودمان واهمه داشتیم از این کار!

جوانها روی صخره ها می رفتند. چه دل شیری داشتند که از روی صخره ها به داخل آب شور دریاچه شیرجه می زدند و شناکنان، تا جایی پیش می رفتند که به نقطه ای کوچک تبدیل می شدند! گاه دلشوره هایی از این دوری ها تجربه می کردیم، اما چون می دانستیم در این آب کسی غرق نمی شود، خیالها کمی راحت تر بود! ما کوچکترها حق نداشتیم از ساحل دور شویم. بعضی وقتها هم موجهای بزرگی بر سرمان فرود می آمد و ما را به خشکی فراری می داد از ترس رفتن آب نمک در حلق و چشمانمان! صدای پرندگان مهمان در گوش می پیچید. فلامینگوها به طمع آرتمیا، تنها موجود زنده دریاچه، راهی دیار ما می شدند.

روزها گذشت، ماهها گذشت، سالها گذشت... هر سال دریغ از پارسال! هر روز دریغ از دیروز... همین چند سال قبل بود که اولین زنگ خطر شنیده شد، آن هم وقتی بود که چند متر در آب پیش می رفتی، اما آب تا زانوانت می رسید و وقتی هم از آب بیرون می آمدی، روی پاهایت نمک دیده می شد.



ادامه مطلب را لطفا بخوانید  (هر کس دوست داشت میتونه با ذکر منبع مطلب رو تو وبلاگ خودش بذاره)


ادامه مطلب ...