خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

« مسجد دروازه بازارباش » اورمیه ، نیازمند حمایت عموم



ezyniz617g0189l9g5.jpg

..................

       بنا بر نقل و قول دو تن از اعضای هیئت امنای مسجد ( آقایان کربلایی و کریمی ) ، قدمت مسجد به 217 سال پیش می رسد که در زمین اهدایی شخصی به نام « افشار » در 120 متر زیربنا ، احداث گردیده است . گویا شصت سال قبل یکبار تجدید بنا شده ؛ منتهی تجدید بنا و بازسازی اصلی این مسجد ، با تلاش و همت همین هیئت امنا و از محل کمکهای مردمی و نذورات و جذب حمایتهای خیرین ، بهمن ماه 1384 در دو طبقه و 240 متر زیر بنا آغاز گردیده و به ایام بهره برداری نهایی نزدیک می شود .

      * توضیح ضروری :

        طبق اظهارات ایشان ، هنوز هیچ نهاد و مسوولی از این مسجد به معنی واقعی کلمه حمایت نکرده . این در حالیست که نهادها و سازمانهای متولی امور مساجد ، توجهات خاصی به سایر مساجد شهر اورمیه داشته اند و گویا بنا به دلایلی ، از جمله به دلیل واقع شدن این مسجد در منطقه ی محروم ، هیچ حمایتی از آن صورت نگرفته است .       

.......................

     « مسجد دروازه بازارباش » اورمیه ، در فلکه بازارباش ( = میدان جانبازان ) این شهر واقع شده است ؛ و چشم به راه توجهات و حمایت های عموم مردم و مسوولان و نهادهای متولی امور مساجد است .

     شماره تماس هیئت امنا : ۰۹۱۴۱۴۵۰۱۶۳  غلامعلی کریمی

     شماره حساب مسجد : ۰۱۰۳۲۰۶۶۷۲۰۰۳  سپهر بانک صادرات           

                                        

s6gj8oj317faph2vy156.jpg


منبع: اینجا

با شریعتی عزیزم

خدایا
به من تقوای ستیز بیاموز،
تا در انبوه مسئولیت، نلغزم
و از تقوای پرهیز مصونم دار 
تا در خلوت عزلت نپوسم


به من توفیق تلاش در شکست؛
صبر در نومیدی؛
رفتن بی همراه؛
جهاد بی سلاح؛
کار بی پاداش؛ 

فداکاری در سکوت؛دین بی دنیا؛
مذهب بی عوام؛
عظمت بی نام؛خدمت بی نان؛
ایمان بی ریا؛
خوبی بی نمود؛گستاخی بی خامی؛
مناعت بی غرور؛
عشق بی هوس؛ 
تنهایی در انبوه جمعیت؛

دوست داشتن بی آنکه دوست بدارند؛

روزی کن


دکتر علی شریعتی

یه روز خوب

اولین بار سال 1383 و ماه خرداد بود که به اونجا رفتم

از اون روز تا حالا خیلی اتفاقا افتاد

خیلیییییییییییی اتفاقا!!!


در هر صورت، آخرین باری که بعنوان کارمند اونجا بودم، خرداد 90 بود 

در مدت حضور من در اون دفتر خیلی ها آمدند و رفتند

منم یکی از اون خیلی ها بودم شاید!!

دیروز با بر و بچ محل کار قبلی ام به فست فود دادلی رفتیم مهمون من 

وایییییییییییی


هشت تا دختر و یه پسر  که سرش دعوامون میشه گاهی 

سولماز نیومده بود نامرد (البته بنده خدا مهمون ناخوانده داشته) 


دوستام برام یه یادگاری گرفته بودن (دستشون درد نکنه و پیر شن ننه)



و اینم عکس تنها پسری که همراه ما بود که کسی مزاحممون نشه