خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

همسایگی خنده های دوست داشتنی چیلله گئجه سی با حسن کیشی

هر چند از چیلله (یلدا) گذشته ایم، اما خواندن متن زیر خالی از لطف نیست! شما را به خواندن آن دعوت می کنم


نوستالوژی فراموش نشدنی «حسن کیشی» در  چیلله گئجه سی

ارومیه- ندا عبدی- خبرنگار همشهری: انگار خاطرات دهه شصتی ها از هر لحاظ با نوستالوژی پیوند خورده است... از توپ پلاستیکی چند لایه و فوتبال به سبک گل کوچیک با بچه محل ها گرفته تا خط کشی با مدادرنگی و خودکار کنار دفتر مشق هایی که پشت شان نوشته بود تعلیم و تعلم عبادت است... از برنامه کودک با مجری گری خانم رضایی گرفته تا کارتون حنا دختری در مزرعه... اما نوستالوژی دهه شصتی ها و حتی قبل و بعد آن در آذربایجان غربی با اجرای یک مرد که امروز پیرمرد شده است، عجین شده... آن هم در شب های بلند یلدا... هنوز هم با گذشت نزدیک به 5 سال از مصادف شدن ماه محرم با شب یلدا، با وجود همه رسانه های رنگارنگ و جورواجور، همه نگاه ها به صفحه جادویی دوخته می شود و چشم به راه «حسن کیشی» می ماند. «پرویز ظرافت» که روزگاری مردم این آبادی برای دیدن جُنگ های شادی او پشت درهای سینما صف می بستند و به جای تکیه کلام های طنزهای امروزی، تکیه کلام های او بر سر زبان ها بود. این مرد در 4 آبان ماه سال 1322 در خیابان باکری، روبروی اداره برق در محله مسجد حسینآباد ارومیه به دنیا آمد. آنچه میخوانید خلاصهای از گفتوگوی ما با ایشان است.
انگار نام حسن کیشی با چیلله گئجه سی عجین شده است؛ مثل عجین بودن آن با چیلله قارپیزی!؟
اولین بار در سالهای 67-68 برنامه ای با عنوان «نه بزرگ قارپوزدی» به کارگردانی مرحوم «بهمن احمری» اجرا کردیم که مورد استقبال عموم واقع شد. انگار آن برنامه یک رسم نانوشته ایجاد کرد که حسن کیشی هر سال در برنامه های این شب حضور داشته باشد و سند چله را به نام من زدند! همین امروز هم که مردم مرا می دیدند، پرسیدند که امسال هم برنامه دارید یا نه!
دارید؟!
بر حسب اتفاق امسال طرحی را آماده کرده بودم که خواستم تحویل صدا و سیمای مرکز استان بدهم ولی وقتی تقویم را نگاه کردم، متوجه شدم دو روز بعد از یلدا، اربعین است و فکر نمی کنم در این شب، تلویزیون ویژه برنامه ای داشته باشد. امسال که نشد... اگر عمری بود، سال بعد هندوانه چلله را در تلویزیون خواهیم برید!
بهترین کار چیلله گئجه سی شما از نظر خودتان کدام بود؟
همان کار اول! قضیه از این قرار بود که دایی ام می خواست کوزه «کوله پاتار» را به من بفروشد و یا به عبارتی قالب کند. ما حتی تلفظ کلئوپاترا را بلد نبودیم، ولی در نهایت من متوجه نیت آنها شدم و «خفت»شان را گرفتم!
بهترین خاطره شما از این برنامه ها چیست؟
یکی از شب های چلله با «جمال ذوالقدر» برای خرید چیلله قارپیزی رفتیم. به یک تل هندوانه رسیدیم و من سعی کردم بالاترین هندوانه را از آن تل بردارم و باعث شدم همه هندوانه ها قل بخورند و مردم حسابی به ما خندیدند. البته این خاطره پشت صحنه اتفاق افتاد...
پخش زنده هم داشتید در این شب؟
چند سال قبل در مجتمع فرهنگی برنامه صحنه ای داشتیم که در آن همه رسوم یلدا را در صحنه زنده به نمایش گذاشتیم.
از اینکه مردم در شب چلله منتظر شما هستند، چه احساسی دارید؟
معتقدم چون زبان مادری را مثل همه مردم دیگر بیان می کنم و میمیک صورتم هم طوری است که مردم خوششان می آید و دوست دارند مرا ببینند، حتی بچه ها هم حسن کیشی را دوست دارم و من افتخار می کنم به این موضوع... البته در سالهای اخیر برنامه اجرا نشده، ولی همین که خاطرات آن روزها در ذهن مردم مانده جای خوشحالی است. هنرمندان دیگر در سایر شهرها هم برنامه دارند، ولی تا این حد مورد استقبال عموم واقع نشده است.
شاید به خاطر گل خنده ای باشد که روی لب ملت می آورید!
می خندد و می گوید: چند سال پیش به ما خبر دادند که چند نفر را به خاطر خفگی در این شب به بیمارستان برده اند. کاشف به عمل آمد که در حین خوردن قاووت (از شب چره های محلی مردم آذربایجان)، خندیده اند و این خوراکی در گلویشان مانده!...
چند بار تا به حال هندوانه شب یلدایتان سفید از آب درآمده است؟
ما معمولاً مهمان هستیم! اما به یاد دارم صبح اولین سالی که برنامه نداشتیم، وقتی از خانه خارج می شدم، یک هندوانه بزرگ دم در خانه دیدم. راستش را بخواهید ترسیدم! به همسایه خبر دادم و یک چوب بلند آوردیم و هندوانه را به خیال اینکه ترقه یا چیز وحشتناکی در آن باشد، قل دادیم. هندوانه از وسط به دو نیم شد و وسط آن کاملاً خالی شده بود! اما دو طرف را به طرز ماهرانه ای به هم چسبانده بودند!!
و سخن آخر؟
متاسفانه امروز رسوم زیبای چیلله گئجه سی به فراموشی سپرده شده است. مقصر همه این فراموشی ها هم تکنولوژی هایی مثل موبایل، اینترنت و... است. محبوبیت های جمع خانواده از هم گسسته... قدیم ها «ما» به خانه بزرگترها می رفتیم، امروز «ما» به خانه کوچکترها می رویم! آن روزها زیر کرسی جمع می شدیم و چراغ گردسوز روشن می کردیم. قاووت، قوورقا، ایده، گردو، کشمش، حلوا، سوجوق، باسلوق و... می خوردیم. سرمان از سرما یخ می زد و پاهایمان زیر کرسی داغ می شد، ولی با قصه های مادربزرگ آنقدر سرگرم می شدیم که نه آن سرما به ما اثر می کرد و نه آن گرما! همان وسط ها هم خوابمان می برد. اما امروز با بهترین غذاها و میوه ها، هرگز آن زیبایی ها به خانه ها نمی آید.


یکی از دوستان این وبلاگ کامنتی ارائه داده اند با این مضمون:
***از اینکه شما کم و بیش به فرهنگ و هنر در این استان در روزنامه همشهری می پردازید سپاسگزارم. اما یک نقد هم دارم و آن اینکه چرا تعارف می کنید؟ این عادت اصلا به شما نمی آید (برازنده نیست) و اصلا حرفه ای نیست.
در آخر مصاحبه نوشته اید: « آنچه میخوانید خلاصهای از گفتوگوی ما با ایشان است.» باید به جای ما از من استفاده کنید. اگر هم منظور عکاس است، او کار خودش را انجام می دهد. 
و در نهایت فرمودند که باید صمیمی شد با خواننده...***

خدمت این دوست و همکار محترم باید عرض کنم: استفاده از ما به جای من بر بار و وزن جمله در اینجا می افزاید. اگر هم بخواهیم از بعد ضمایر به آن بنگریم، منظور از ما من و روزنامه همشهری (مجموعه همکاران) است. خود شما هم برای رعایت ادب به جای تو از واژه شما استفاده کرده اید. البته در متن های خودمانی بهتر است تکلف کنار گذاشته شود. ولی از آنجا که مطالب ارسالی ما به همشهری از زیر دست غول های مطبوعات این کشور رد می شود، ناگزیر به این موضوع هستیم
از حسن توجه شما ممنون

"چیلله گئجه سی"، زیباترین شب سال در آذربایجان

نویسنده: ندا عبدی  


  

چیلله قارپیزی

اگر از شما هم سن و سالی گذشته باشد، با شنیدن نام "چیلله گئجهسی"، بگویید: "یادش به خیر آن روزها که کهنسالان، دور کرسی مینشستند و برای دیگران بایاتی میخواندند و گاه، با فال بایاتی میگرفتند."

شب یلدا در آذربایجان به واسطه افسانههایی که در مورد برادران چیلله وجود دارد و این شب که طولانیترین شب سال است، مطلع چیللهی بزرگ محسوب میشود.

افسانهی چیللههای بزرگ و کوچک

در افسانه های کهن آذربایجان، دو چیلله وجود دارد که چیللهی بزرگ همزمان با شب یلدا آغاز میشود و چهل روز طول می کشد. مطابق افسانههای کهن، پیرزنی که در فولکلور آذربایجان "قاری ننه" (مادربزرگ پیر) خوانده میشود، دو پسر دارد که نام یکی "بؤیوک چیلله" یا چللهی بزرگ است و پسر کوچکتر، نام "بالا چیلله" را بر خود دارد و عمرش بیست روز است. از ابتدای شب یلدا چیللهی بزرگ آغاز میشود. در روزهای پایانی چیللهی بزرگ، برادر کوچکتر که مغرور است، نزد برادر بزرگتر میآید و میگوید: در این مدت چه کردهای؟

چیلله بزرگ میگوید: "دستان زنان را در داخل کوزه های آب منجمد کردم!".

برادر کوچکتر میگوید: تو که کاری نکرده ای! ببین من چه میکنم!" کاری میکنم که نوزادان در گهوارههایشان یخ بزنند!".

برادر بزرگتر به طعنه به او میگوید: "عؤمرون آزدی، دالین یازدی!" (عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار میآید)

چیللهی کوچک در طول فرمانروایی خود، سرما را در تمام سرزمینها حکمفرما میکند و در یکی از همین روزها، در یکی کوههای قلمرو خود به دست برف اسیر میشود. خبر به قاری ننه میرسد و او برای آزادی فرزندش از زندان برف، به کوه رفته و با سیخی که روی آتش داغ و به نبرد برف رفته و در نهایت، برفها را آب می کند. چیللهی کوچک بعد از آزادی متوجه میشود که در آن روز زمستان تمام شده و "بایرام آیی" یا همان اسفندماه آغاز شده است.

از همان روزی که قاری ننه روی آتش سیخ داغ کرده، به مدت یک ماه هر شب چهارشنبه آتشی روشن میشود که ارث قاری ننه میباشد و هر یک نامی دارد. این اسامی به ترتیب؛ "یالانچی چارشنبه" (چهارشنبهی دروغگو)، "کوله چارشنبه" (چهارشنبهی قدکوتاه)، "خبرچی چارشنبه" (چهارشنبه خبرآور) و آخرین چهارشنبه سال که همان چهارشنبه سوری معروف است، "دوغروچو چارشنبه" (چهارشنبه راستگو) نام دارد که اطمینان از آغاز بهار میدهد.

رسوم "چیلله گئجهسی" در آذربایجان

در زمانهای قدیم، خانوادههای آذربایجانی به رسم احترام، در این شب طولانی به ملاقات بزرگ خانواده میرفتند. بزرگ خانواده نیز با فراهم کردن "چیلله یئمک‌لری" (خوراکیهای مخصوص چیلله)، آنها را داخل یک سینی مسی (مجمعی) میچید و روی کرسی قرار میداد. آتش زیر کرسی در ابتدای شب روشن میشد و افراد خانواده دور آن نشسته، شادی و سرور میکردند.

چیلله یئمک‌لری

مردم برای پذیرایی در این شب بخصوص و همچنین در شبچرهها، از تخمه آفتابگردان خوی، پشمک، حلوای هویج و "بازار حالواسی" (حلوایی که از مغز گردو و پسته تهیه میشد و مخصوص شهر ارومیه میباشد)، میلاق (انگوری که از دو- سه ماه قبل بوسیله نخهایی بصورت عمودی به هم بسته شده و در محل مناسبی که سرد هم باشد، از سقفهای چوبی آویزان میکنند) استفاده میشد. همچنین خشکباری نظیر برگه زردآلود، آلبالوی خشک شده، سنجد، بادام، گردو، میوههایی مثل سیب ارومیه، خربزههایی که بصورت ترشی نگهداری میشد و سایر خوراکی ها برای پذیرایی از مهمانان استفاده می شد. در این شب به خاطر طولانی بودنش، مردم با خوردن این خوراکی ها و گفتن بایاتی، سعی در گذراندن آن داشتند.

چیلله قارپیزی

هندوانه جزو لاینفک خوراکیهای "چیلله گئجهسی" به شمار میرود و به نوعی سمبل این شب در آذربایجان است. سابق بر این که امکاناتی نظیر سردخانههای نگهداری میوهها و همچنین حمل و نقل میوه از مناطق گرمسیر به سردسیر وجود نداشت، هندوانه را در محل مخصوص نگهداری کاه و علوفه برای حیوانات که "سامانلیق" (کاهدان) مینامیدند، نگهداری میکردند. بدین ترتیب که چند هندوانه از آخرین برداشت جالیز را انتخاب و در محلهای مختلف کاهدان می گذاشتند و روی آن را به دقت میپوشاندند. در شب مذکور، هندوانه هایی که بهتر از بقیه مانده بود را برای خوردن انتخاب میکردند.

خونچا

در خانواده هایی که عضو تازه وارد (عروس) داشتند، هدایایی در این شب آماده میشد. خانواده داماد نسبت به تهیه خونچا (طَبَقی پر از هدیه) برای عروس اقدام میکردند که محتویات آن، هندوانهی تزئین شده به بهترین شکل ممکن، تکهای طلا که در توان مالی خانواده داماد باشد، پارچههای زیبا و نفیس، شیرینی و... بود. خونچا توسط والدین داماد به خانه عروس آورده میشد و طی جشن مختصری با حضور بزرگترهای خانواده عروس، از والدین وی اجازه میگرفتند تا عروس خانم شب چلله را در خانه داماد میهمان باشد.

مراسم خیدیر نبی در ارومیه

این مراسم که طرفداران زیادی در میان جوانان داشت، از رایجترین جشنهای این روز به شمار میرفت. جوانان به ویژه در روستاها، به در منازل همسایهها میرفتند و از آنها حبوبات میخواستند. سپس همه حبوباتی را که جمعآوری کرده بودند، در ظرفی ریخته و میپختند و خشک میکردند. بعد از آن، این حبوبات خشک شده و پخته شده را در هاون ریخته و پودر میکردند. قبل از خواب، اندکی از پودر را زیر زبان خود گذاشته و دعا میکردند که همسر آینده خود را در خواب ببینند و یا خواستار دیدن رویای صادق در مورد آیندهشان بودند. صبح روز بعد، خواب خود را به بزرگترها میگفتند و تعبیر آن را میپرسیدند.

تاپماجا و بایاتی خوانی

بزرگترها برای ایجاد فضای شادی و سرور، مسابقههای تاپماجا را دور کرسی راه میانداختند، به این صورت که یک "تاپماجا" (چیستان) میپرسیدند و کسی که پاسخ صحیح میداد، برنده بازی بود. همچنین بایاتی ها از اجزای ثابت هر یک از آیینها و رسوم مردم آذربایجان می باشد. در مراسم شب چیلله به دلیل طولانی بودن این شب و گذران وقت، بزرگترها بایاتی میخواندند. گاه نیز مشاعره با بایاتی انجام میشد و گاهی هم بزرگترها با بایاتی برای کوچکترها فال میگرفتند. بیشتر بایاتی های مرسوم در شب چلله از منظومه حیدربابای شهریار انتخاب میشد. بعنوان مثال:

چیلله چیخار بایراما بیر آی قالار

پینتی آرواد قوورمانی قـــورتارار

گئدر باخار گودول ده یارماسینا

باخ فلکین گردش و غوغاسینا

و یا:

قــــاری‌ننه گئجـه نــاغیل دئینـــده

کولک قالخوب قاپ باجانی دؤینده

من قــاییدوب بیرده اوشــاق اولیدیم

بیر گول آچوب اوندان سونرا سولایدیم

***

شب چیلله با تمام زیباییهایش به پایان میرسد و خوابی خوش دور کرسی، خاتمه آن خواهد بود. رسوم زیادی از این شب زیبا هنوز پابرجا مانده است.

هر چند خوراکیها تغییر کرده و یا "حسین مظلوم" حلواپز معروف ارومیهای چند سال پیش دار فانی را وداع گفته باشد... همو که کودکان نیازمند را در شب چیلله اطعام میکرد و به این واسطه معروفترین حلواپز این شهر بود و همگان در مقابل مغازهاش صف میبستند تا از حلواهای نابش بخرند...

هنوز هم هندوانه پای ثابت شب یلداست و هر چند کرسیها جای خود را به رادیاتورها و بخاریهای گازی دادهاند، گرمای مهر و محبت خانوادهها به رغم ماشینی شدن زندگیها هنوز هم پابرجاست.

چیلله گئجهنیز موبارک! (شب یلداتون مبارک)


منتشر شده در روزنامه همشهری تاریخ 29 آذر 91- شماره 5864



لینک همین مطلب در سایت باشگاه خبرنگاران جوان

 

لینک این مطلب در سایت  خبر فارسی

 

لینک این مطلب در وبلاگ منتظران

 

لینک این مطلب در پایگاه ...