خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

هر کاری به جز خبرنگاری

 اول از همه بگم قصد توهین به هیچ کس رو ندارم!


یکی از دوستان مادرم که خیاطه (البته متولد 60، دانشجوی حسابداری و دارای 2 فرزند 14 و 12 ساله)، زنگ زد به موبایلم و گفت: ندا جون واسه دختر خواهر شوهرم دنبال کار هستیم. کاری سراغ داری؟


گفتم: چه کاری؟


گفت: هر کاری به غیر از خبرنگاری!


راستش خیلی بهم برخورد!


گفتم: مگه از خبرنگاری چه بدی ای دیدی که اینطور تاکید می کنِی؟


گفت: آخه دخترمون لیسانس مدیریت بازرگانی داره! 


گفتم: (البته با نیش!) پس می تونه بیاد همشهری بازاریابی بکنه


دختر خانوم که اونجا پیش زن داییش بود، گفت: بپرس تلفنی یه؟


...


خدای من! یعنی اوضاع خبرنگاری تو این مملکت اینقدر وخیمه؟ که یک کارشناس مدیریت بازرگانی (که مثل نقل و نبات تو دانشگاه های کشور دارن پخش اش می کنن!) بازاریابی تلفنی رو به خبرنگاری ترجیح بده؟


یا اون دختر جرأت و لیاقت خبرنگار شدن نداشت؟


یا از خبرنگارها بدی دیده بود؟


کدومش بود؟ 

نظرات 9 + ارسال نظر
پیچیده شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 00:03

خلایق هر چه لایق!!!

سجاد شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 00:08

یعنی اون اینقدر سبک مغز بود که بی ملاحظه این حرف رو زد؟ خوبه آدم احساس خودمونی کنه نه اینکه ارزش ها نادیده گرفته بشند.



چی بگم!!

آیین شایین شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 01:00 http://ayinshayin.blogfa.com/

گؤزل بیر یادداشت اوخودوم. او خانیم حاقلی دیر و دور دئییر.
سیز کی گرک تعجب ائتمه یه سیز خانیم عبدی، آزدان چوخدان جلسه لرده اولوب و دوز گئدیب دوز گلن آری تمیز برادرلری یوخسا خواهرلری گؤروبسوز!!!

دوز دییرسن
آری تمیز خبرنگارلار چوخ دور آمما بودا دلیل اولا بیلمز بیری بو ایجازه نی اؤزونه وئریب بو سؤزی دییه
یوخ؟

روحی شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 12:45

عزیزم وقتی همکارای خود آدم جایگاه خبرنگاری حالیشون نیست و به راحتی به آدم توهین می کنند دیگه از بقیه چه انتظار

بله با این نظر هم موافق هستم اما چطور شده این موضوع به خارج از بدنه خودمون درز کرده عایا؟

مریم شنبه 30 فروردین 1393 ساعت 13:17

وای خدای من
ولی من به خبرنگار بودنم افتخار میکنم و به عنوان شغل و حرفه ام قبولش دارم هر چند خیلی مونده در این میسر حرفه ای شم.

من هم به خبرنگار بودنم افتخار می کنم اما معتقدم هنوز خبرنگار نیستم
خانواده همسرم هم با اینکه چند تا شغل دارم ولی وقتی میخوان منو معرفی کنن با افتخار می گن خبرنگار روزنامه همشهریه!

رضا دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 ساعت 10:35

اون تیکه ای که بهش انداختین خیلی سنگین بود, قطعا نگرفته منظورتون رو وگرنه باید بهش بر می خورد



اگه می فهمید که نمی گفت چنین حرفی رو!

مژده دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 ساعت 13:48

می دونی ؛ احتمالا آدم سست و تنبلی بوده . کسی که خبرنگار میشه ؛ باید خیلی حوصله داشته باشه ؛ باید زبر و زرنگ باشه . این دختره احتمالا از این آدما بوده که فقط دلش می خواسته بشینه پشت میز یه آینه بذاره جلوش ؛ به خودش نگا کنه ؛ تلفن که زنگ زد خیلی شیک و مجلسی بگه : مله ؟ (همون بله !) . خوب نکنید این کارارو ایها الناس .
چه کاری بهتر از خبرنگار بودن و صدها البته ؛ روزنامه نگار بودن

قربانت مژده عزیزم

دانشجو یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 22:45 http://gozargahee.blogfa.com

بابا خانم عبدی یه عده خودشونو اینطوری امیدوار میکنن دیگه گناه دارن بزارین اینطور خوش باشن والا

دوست یکی از همکارانتون پنج‌شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 11:49

به نظر میاد خود شما هم از دوست بودن مادرتون با یه "خیاط زنانه" دچار شرم شدید که مجبورا یک پارانتز طولانی از وجنات کسی که اصلا تاثیری در اصل داستان نداشت آوردید
به قول یکی از همکارانتون استغفار کنید

سلام
اتفاقا اینطور نیست
اون توضیحات رو نوشتم تا به خاطر سن و سال مادرم، فکر نکنید که این خیاط چون سن بالا و یا سواد پایینی داره این حرف رو زده

توووووووووووووووبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد