خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

روز میلادت

امروز روز تولد بهرنگ عزیزم بود


درسته کنارش نبودم اما خوشحالم که قبلا براش تولد گرفته بودم و ماجرای جالبی رقم خورد اون روز!


خدای من!! بارون نسبتا شدیدی روز جمعه 15 فروردین در خلخال می بارید و من مصمم بودم بهرنگ رو به قول "چوچانگ شون"!! سورپرایز کنم.


با همکاری مژده (دختردایی بهرنگ) زیر بارون راهی گلفروشی شدیم. سفارش بسته بندی گل رو دادیم و رفتیم دنبال قنادی


همه قنادی های درجه یک خلخال بسته بود


تو راه برای بهرنگ یک پیراهن چهارخونه "صورتی- طوسی- سفید" خریدم و بالاخره یک قنادی هم پیدا کردیم.


خونه ننه کنار رودخونه شهر بود. قبل از رفتن به خونه ننه و برای اینکه سورپرایزمون لو نره، با بهرنگ تماس گرفتم و پرسیدم که کجاست و اون گفت: "مغازه سهیل" (پسردایی بزرگ بهرنگ)


ولی تا ما برسیم خونه ننه (مادربزرگ بهرنگ)، دیدیم بهرنگ و سهیل هم دارن می رن سمت خونه


بهرنگ ما رو دید و ما اونو ولی ما وسایلی که دستمون بود رو روی صندوق عقب یه پراید قایم کردیم...

مژده نازنین موند زیر بارون و من رفتم تو تا بهرنگ شک نکنه


خدایا چقدر پیچوندن بهرنگ سخت بود!

با همکاری "مادر" (مامان بهرنگ) بهرنگ رو تو اتاق نگه داشتیم تا من برم و مژده رو بیارم...

بعد از کلی بدو بدو زیر بارون شدید اونم با کفش پاشنه بلند، وقتی از پله های خونه ننه بالا می اومدم، شنیدم که بهرنگ به مامانش میگه: "به جان خودم ندا می خواد واسه من تولد بگیره و منو سورپرایز کنه!!"


حالا من از بارون خلخال بیشتر می باریدم!


همه اون چیزی که به من آرامش داد، این جمله بهرنگ بود: "این بهترین سورپرایز من و بهترین جشن تولد زندگی ام بود..."

نظرات 1 + ارسال نظر
آشنا پنج‌شنبه 23 مرداد 1393 ساعت 17:39

سلام
به والله وبلاگ دفترچه خاطرات شخصی، محل عشق ورزی و تشریح روابطشخصی نیست استاد علوم ارتباطات!

سلام
ببخشید ولی یک وبلاگ شخصی محل چیست عایا؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد