خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

آرمان گرایی

زمانی که در سال 83 وارد دفتر نشریه امانت شدم، بعد از چند روز متوجه شدم که باید یک سری آرمان هایی که به آنها متقاعد بودم را تعدیل کنم. یکی از این آرمان ها که در برخورد با یکی از همکاران متوجه بی ارزش شدن آن شدم این بود:


همیشه دوست داشتم همه دوستم داشته باشند


این آرمان با گذشت هر روز تبدیل به یک رویا شد برایم...


آقای آقازاده، مدیرمسئول امانت وقتی ناراحتی های شدید منو دید گفت:

- خانم عبدی شما به دنبال مدینه فاضله ای هستید که در زمانه فعلی در دسترس ما نیست.


به راستی هم همینطور شده

هر قدر به دنبال این هستم که اخلاق گرایی را در ردیف اول اولویت هایم قرار دهم، بیشتر می بینم که جامعه ام از آن دور و دورتر می شود و رسیدن به این هدف، بعید و بعیدتر از قبل...


به راستی چرا تا این حد از اخلاق دور شده ایم؟ چرا وقتی یکی مثل من مقید به اخلاق و حقوق دیگران و رعایت آن می شود، او را به سخره می گیرند و سبک مغز تصور می کنند؟ چرا وقتی می توانی کسی را آزار دهی و این کار را نمی کنی و ضررش را می کشی، چرا به حساب بی فکری ات می گذارند؟


چرا به این نمی اندیشیم که رعایت حقوق دیگران -همانطور که دوست داریم حقوق خودمان رعایت شود- اهمیت دارد؟


چرا وقتی کسی نوبت و حق ما را رعایت نمی کند، دلخور می شویم، اما وقتی نوبت کسی را از او می گیریم، خود را زرنگ فرض می کنیم؟


چرا تخریب دیگران را شاهکار می دانیم و تضعیف او را قدرت؟


چرا قدرت را امتیاز می دانیم و حکمرانی را ارزش؟


... 


و هزاران چرای دیگر که مرا هر روز بیشتر از روز قبل از مدینه فاضله ام دور و دورتر می کند...

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین حاتمی چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 14:26 http://hami20.blogfa.com

چقدر قشنگ گقتی...
منم مدتیه دارم آرمان های دنیای خودم رو که واقعا چیزای زیادی هم نیستن تعدیلشون میکنم...
چیزایی که واقعا و باید الزامی از ملزومات دنیا و جامعه بشری و آدمی باشن...اما....

ولی من واقعا در تعدیل این ارزش ها با مشکل مواجه هستم و دوگانگی در من شدیدا قوت گرفته
نمی تونم از معیارهام دست بکشم...

چاووش پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 00:11

سلام
مطمئن باش خواهرم گوهری ها و زرگرها جنس شناسند و خوب فرق طلا و مس را میدانند.
نگران نباش از اینکه عده زیادی اینطوری نیستند، چون اگه قرار بود بازار دنیا فقط یک سودا داشت، همه شان می شدند زرگر. خب برای این خرابه قصاب و سبزی فروش و گاری چی و جارزن هم نیاز است
یاحق

سلام
ولی هر روز که میگذره زندگی کردن تو این دنیا سخت تر و سخت تر میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد