خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

پینه کیف چرمی

هر روز با آن کیف چرمی زهوار دررفته اش پشت چراغ قرمز عابر پیاده می ایستاد و منتظر سبز شدن چراغ می ماند. به حال افرادی که بی مهابا و بدون هیچ احتیاطی، قانون چراغ راهنما را رعایت نمی کردند، در دل تاسف می خورد و سری تکان می داد.

آن روز عصبی و ناراحت از دست همسرش، گوشی تلفن همراه در دستش بود و با صدای بلند، به کسی که پشت خط بود ناسزا می گفت. باز هم از مقابل کفاشی سر چهارراه گذشت. 

کفاش باز طبق عادتش به سوراخ روی کیف چرمی نگاه کرد که با یک پینه کوچک تعمیر می شد! چراغ راهنمای اول را که سبز بود با احتیاط رد کرد. 

چراغ دوم ناگهان قرمز شد، اما او همچنان ناسزا می گفت و توجهی به رنگ ها نداشت. تنها دو قدم جلوتر رفته بود که صدای ترمز او را به خود نیاورده از خود برد! کیف چرمی قهوه ای اش در آسمان رها شد. 

تلفن همراهش سه تکه شد... دود و بوی ترمز بود و سکوتی که فضا را پر کرد. آژیر پلیس و آمبولانس... 

پیرمرد کفاش با ناراحتی و گفتن اینکه صاحبش را می شناسم، کیف را که گوشه ای افتاده بود، برداشت و برد و پینه زد!

نظرات 3 + ارسال نظر
آدم چهارشنبه 2 مرداد 1392 ساعت 01:14 http://33years2.blogfa.com

از خدا می گویم
از آدم خدا
از حوای خدا
توهم با یک لایک همنشین
آدم وحوا در فیس بوک باش

https://www.facebook.com/33years2

سنبله برنجی سه‌شنبه 8 مرداد 1392 ساعت 14:48

سلام عزیز اگر اگر دوست داشتی با هم تبادل لینک کنیم اسممو جستجو کن و پیام بگذار ممنون
التماس دعا ...

✘ مـــآه بانــــو✘ دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 18:30 http://mahbanoo123.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد