دفعه
اولیه که به خوی سفر کرده و درست در همون بار اول، دوست داشت بره به مکانی که بهش
میگن آرامگاه شمس تبریزی.
با
کلی خواهش و تمنا، خانواده اش رو راضی کرد که به محل مورد علاقه اش برن تا اون
بتونه چند تا عکس یادگاری در محل بگیره.
همیشه در مجالس و محافل دوستانه و کاری اش، ادعای فرهنگ دوستی اش سر به فلک
می گذاشت و مدعی بود میراث فرهنگی اش قدمت کهنی داره... بالاخره به مناره
رسید.
روی
مناره برجستگی هایی وجود داشت که می گفتن شاخ قوچ هستن.
خانواده اش چند قدم آن طرف تر مشغول گرفتن عکس یادگاری بودند. کسی دور و
برش نبود و به قول معروف آن اطراف پرنده پر نمی زد.
رفت
پشت بنا، با احتیاط و طوری که کسی متوجه نشه، سعی داشت تکه ای از بنا را، ترجیحاً
یکی از شاخ ها را برای خودش بردارد.
اما
دستش نرسید و ناکام ماند. دست از تلاش نکشید.
این
همه راه آمده بود و باید کاری می کرد. جرقه ای ذهنش رو روشن کرد.
ناخن
گیر رو از کیفش درآورد و با گوشه اون، روی یکی از سنگ ها نوشت: «یادگاری از یک
دوستدار و شیفته آثار باستانی و میراث فرهنگی».
سلام دوست عزیز از وبلاگت دیدن کردم . خوشحال میشم به سایت ما هم سری بزنی . میتونی با عضویت آسان در سایت ما به خیلی امکانات دسترسی پیدا کنی. گالری عکس , تالار گفتمان و انجمن ,کارت شارژ و جایزه رایگان , آپلود سنتر و دانلود موزیک و ویدئو و خیلی امکانات منحصر به فرد دیگه . منتظریم Denapatogh.com
قالب نو مباااااارک [گل]
مرسی عسیسم
واقعا آدم میمونه چی بگه به این افراد طرفدار نما!!!!
matlabe nesbatan khobi bod tanx az u
vaaaay che qashang shode webloget...kheili khosh saliqeyi neda junaaaam
میسی جونششش
درود ...
یئنی قالیبون قوتلو اولسون جانیم
چوخ گوزل ... اوزون تکین
سلام
اکثرا خلاف تفکراتمون عمل میکنیم