ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خداییش این ترم اصلا درس نخوندم
یعنی وقت نشد بخونم
حتی عید نوروز هم که هر سال 14 روز تعطیل داشتم، امسال سر کار بودم
از دو ساعت بعد از سال تحویل که رفتیم فرودگاه تا خود روز 13 بدر که رفتیم سرای کودکان بی سرپرست و جاتون خالی کلی گریه کردیم
وقت امتحانات هم با معضلی به نام فوران فاضلاب در خوابگاه مواجه شده بودیم.
یعنی در حد فاجعه از هر چی اتوبوس مسیر تهران، از هر چی خوابگاه، از هر چی چرت زدنای سر کلاس درس، از هر چی کار و کار و کار... بدم اومده بود. بعدشم که تحقیقا رو باید تحویل می دادم
یادمه از سر امتحان اول که تحلیل محتوا بود اومدم بیرون قیافه ام اینطوری بود ورقه رو خوب نوشته بودم اما کار عملی تحلیل محتوا رو در حد افتضاحی به استاد رسوندم. فقط یه نفر بجز خدا می دونه سر تحلیل محتوا چه مصایبی بر من گذشت...
تو این درس 14 شدم
امتحان بعدی روزنامه نگاری تحقیقی بود. عاشق این درس و استاد مهربونش (دکتر اسدی) بودم. از امتحانش که اومدم بیرون این شکلی بودم در حد المپیک نوشته بودم و کار عملی شو هم در حد لالیگا تحویل استاد دادم.
تو این درس نمره ام 13 شد! باور کردنی نبود ولی استاد گفتن که همین نمره رو هم با کلی ارفاق گرفته ام...
امتحان بعدم جامعه شناسی تبلیغات بود. عاشق این درس و استادش (دکتر میرعابدینی) بودم. از امتحانش که اومدم بیرون این شکلی بودم. در حد قابل قبولی کار عملی نوشتم و به استاد رسوندم.
نمره ام در این درس 17 شد.
امتحان بعدم spss بود. خوب بلد بودم خداییش. سر امتحانم خوب نوشتم. اما استاد به خاطر اینکه کار عملی رو سر وقت تحویل ندادم تهدید به رد کردن در امتحان کرد و گفت کار عملی 5 نمره داشت. منم ورقه رو در حد 10 از 15 نوشته بودم. نتیجه اینکه قرار بود من بیفتم
در این درس استاد بهم 15.5 داد. (توجه کنید! استاد نمره داده! نمره من این نبوده!)
امتحان آخرم یه درس پیش نیاز بود. روش تحقیق. از اونجایی که من تنها دختری بودم که این درس رو داشتم و کلاسای ما تفکیک جنسیتی شده و بودن با آقایون توی یه کلاس جیزه ، با دکتر مسعودی کلاس خصوصی داشتیم سر این درس (اینجا آیکون خنده شدید نداره؟)
روز امتحان هم از بهترین روزهای زندگیم بود.
تو این امتحان 20 شدم
خلاصه... معدلم در این ترم پر فراز و نشیب و واقعا سخت (با توجه به سختی راه و سفر در یخبندان و لغزش جاده ها) 14.95 صدم شد.
خدایا روح مرا شاد بفرما... آمین
نمی دونم چرا خیلی خودمو دست کم گرفتم! اخیرا یه اتفاقی تو زندگیم افتاد که فکر میکردم به آرزوی بزرگی که از زمان وارد شدن به بازار کار داشتم، رسیدم؛ اما در نهایت دارم به این نتیجه می رسم که ...
نمی دونم چرا کسی خیال نمی کنه من خیلی حرفها دارم
و نمی دونم چرا نمی دونن من یه آتیش زیر خاکستر هستم! نه یک طوفان پرهیاهوی بی خاصیت!
این متن رو از اینترنت پیدا کردم و خوشم اومد. شاید وصف حال من باشه
***
فقط به این خاطر که-ساکتم-به این معنی نیست که چیزهای زیادی برای گفتن ندارم.
فقط به این خاطر که-خوشحال به نظر میرسم-به این معنی نیست که همه چیز رو به راه است.
فقط به این خاطر که-زیاد میخندم-به این معنی نیست که مسائل رو جدی نمیگیرم.
فقط به این خاطر که-می بخشم-به این معنی نیست که می توانی مرا دست کم بگیری.
فقط به این خاطر که-شبیه تو نیستم-به این معنی نیست که ادم مرموزی هستم.
فقط به این خاطر که-چیزی نمی گویم-به این معنی نیست که میترسم...