خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

گلریزان رسم پهلوانی است

"شاید برای نوشتن این مطلب کمی دیر شده باشه، اما نوشتنش خالی از لطف نیست."


یادم نیست دقیقا چندمین روز خرداد بود... یک یا دو... همزمان با روزی که دانشگاه قبول شدم! بنا به دلایلی با نشریه امانت که عاشقش بودم قطع همکاری کردم و از اواسط تیرماه تو نشریه شهامت مشغول به کار شدم.

غصه میخوردم به خاطر نشریه ای که به خاطرش گریه کرده بودم! اما مجبور بودم به رفتن و نماندن... (کاش مخاطب خاصی که می داند چرا هم این را می خواند!)

فکر میکردم تنزل پیدا کردم!

چون از قدیمی ترین نشریه استان که هفته نامه بود، رفتم به نشریه ای که میخواست اولین شماره اش رو منتشر کنه!

ولی میگن تو هر اتفاقی یه حکمتی نهفته است!

من تنزل نیافتم! ارتقا یافتم! به شکوفایی نزدیک شدم (هنوز نرسیدم)

کسی تحقیرم نمی کرد. کارم به نام دیگری جلوه داده نمی شد. ارزشمند بودم و هستم...

به امید خدا، نشریه شهامت به خاطر تحلیل هایی که به نام "گروه سیاسی شهامت" می نوشتم، نشریه برتر در بخش انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی شناخته شد و رتبه اول را به خود اختصاص داد.

همچنین در بخش عکس نیز، عکسی که آقای سیدمحمد عدنانی، برادر شایسته و ارجمندم در اختیارم به خواهش من در اختیارمون گذاشته بود، مقام اول رو کسب کرد.

در بخش گزارش نیز، من مقام اول رو بدست آوردم. البته چون این گزارش رو خیلی دوست داشتم و در امانت چاپ شده بود، بنابراین مقام من متعلق به نشریه شهامت نبود.

اما در بخش گزارش، گزارشی که از دوست و استاد گرانقدرم، سرکار خانم سکینه اسمی با عنوان عرق بر جبین، واسطه ها در کمین به جشنواره فرستاده بودم، مقام دوم رو بدست آورد.


دقیقا به یاد دارم وقتی مطالب را برای ارسال به جشنواره می فرستادم، تنها دو نسخه از نشریه منتشر شده بود!

و امروز خوشحالم! که به همت همکارانم، توانستیم با کسب دو مقام اول و یک مقام دوم، منهای مقام اولی که من بدست آوردم، بتوانیم با سربلندی ادعا کنیم که بهترین نشریه استان، نشریه ای است که تنها 17 شماره از آن منتشر شده است.


خدایا... دوستت دارم...


 این گزارش که در ادامه مطلب میخونید، در پنجمین جشنواره مطبوعات و خبرگزاری های آذربایجان غربی در بخش گزارش حایز رتبه اول شد.



گزارش از: ندا عبدی


 شب هشتم
گلریزان
پلی تا مهر بیکران
آغوش گشوده بر مقدمتان...
زمان: دوشنبه 9 اسفند ساعت19
مکان: مرکز همایش های علمی و فرهنگی امید- تالار عباس خان حاتمی
سطور بالا در یک روی کارت دعوتی نوشته شده بود که برای حضور در مراسم هفدهمین جشن گلریزان انجمن حمایت از بیماران مبتلا به سرطان استان آذربایجان غربی (امید) لازم داشتیم.
همه چیز از یک دعوت شروع شد، هوا سرد بود و ترافیک، سردی هوا را چند برابر شدت می بخشید. دل هوا گرفته بود و منتظر فرصتی بود که دل پُرش را روی سر مردمان زمینی، خالی کند. بالاخره به محل برگزاری مراسم در کنار بیمارستان در دست احداث امید رسیدیم. بلیط ها را که دادیم، چهره ای آشنا به پیشوازمان آمد، کسی که شاید دغدغه های اجتماعی اش، مجال زندگی را از او گرفته است!!
تابلوهای نقاشی و خوشنویسی زیبایی از هنرمندان شهرمان دیوارها را مزین نموده بود، این هنرمندان آثار هنری شان را که شاید روزها وقت برای پدید آوردن آن صرف شده بود را به آنانی که در انتظار یاری سبز هموطنانشان هستند، هدیه کرده بودند. پایین پله ها سالن دیگری بود که به همت کمیته های بانوان و جوانان دایر شده بود و در آن محصولات خانگی و کارهای دستی به فروش می رسید. با دیدن یکی از خانم هایی که سابقه آشنایی با او را دارم، مرغ دلم پر می کشد، بارها شاهد مراجعه نیازمندان برای درخواست کمک نزد او بودم، بنا به عادت معهود و همانطور که انتظار داشتم در آنجا حاضر بود؛ "خانم دکتری که می خواست هرگز نامی از او در جایی ذکر نشود." و علیرغم اصرار من به هیچ عنوان راضی به مصاحبه نشد و خواست همانطور بی نام بماند.
وارد سالن شدیم و دقایقی بعد مراسم آغاز شد. ابتدا سرود ملی و سپس تلاوت قرآن و سخنان مجریان برنامه مهدی مظفری و حدیث یوسف زاده. صندوق خالی شیشه ای روی صحن خودنمایی می کرد و من چون اولین حضور را تجربه می کردم، کاربردش را نمی دانستم. در خلال صحبت های مجریان، گروه جوان پاکت هایی را به دست آنان می دادند که باز هم برایم ناآشنا بود!
سرانجام زمان گشودن آن پاکت های اسرارآمیز فرا رسید! در هر یک از پاکت ها مبالغ کمک حاضرین در سالن که در شب هشتم حضور داشتند وجود داشت و روی آنها نام افراد قید شده بود. اسامی خیرین خوانده می شد و البته روی بیشتر پاکت ها نام و نشانی از افراد اهدا کننده درج نشده بود و یا خواسته بودند نامشان خوانده نشود. این نیز یکی از رسوم پهلوانی اساطیری است که خوشبختانه هنوز در زندگی برخی از انسان های دور و بر ما جاری است. آری... اینجا محل گرد آمدن یاوران نیکوکاری است که اغلب بی نام ماندند و دوست داشتند نامشان ذکر نشود.
مظفری شعری خواند در توصیف آنان که کار خیرشان هرگز عیان نمی شود...
مهرورزان زمان های کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در آنجا که تویی
برنیاید دگر آواز از من
ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
هر چه میل دل دوست
بپذیریم ز جان
هر چه جز میل دل اوست
بسپاریم به باد
روی یکی از پاکت ها نوشته شده بود: "اگر روزی دست نیازمندی را گرفتی، ناامیدی را امید بخشیدی، گره از کار کسی گشودی، فقط این را به خاطر بیاور، که کسی تو را می بیند."
شاید این حرف را خیلی شنیده اید اما باز هم می گوییم که ارومیه رنگین کمان ادیان و مذاهب است و زندگی مسالمت آمیز به زیبایی در آن جریان دارد. مجری، یکی از پاکت ها را باز کرد و با گفتن این جمله که "چک ها زیاد است و نمی توانم آنها را بشمارم" ادامه داد: این هم بیت الغزل ابتدای برنامه... این پاکت از طرف "کلیسای انجیلی یادگار" اهدا شده است.
نامها خوانده می شد و آن صندوق شیشه ای پر از پاکت های سفید شد و برنامه آغاز...
** گلفروشی به نفع گلریزان
یکی از برنامه های این جشن، با حضور میهمان ویژه برگزار می شد به این ترتیب که به میهمان برنامه دسته گلی از طرف گروههای جوان و بانوان اهدا می شد و میهمان ویژه دسته گل را از طریق مزایده به یکی از حضار که بالاترین پیشنهاد را ارائه دهد، به نفع بیماران مبتلا به سرطان و تامین هزینه های مرکز درمانی و پژو هشی می فروخت. میهمان شب هشتم، بانویی بود به نام خانم برهانی که از امریکا برای حضور در برنامه گلریزان آمده بود و چهره اش مهربانی خاصی داشت. در همان لحظات اولی که در برنامه حضور پیدا کرد، اشک هایش جاری شد. می گفت برنامه هایش را طوری تنظیم می کند که آمدنش به ایران مطابق با برنامه گلریزان باشد.
می گفت 15 سال است با "محک" همکاری دارد و سه سال می شود که با "امید" آشنا شده است.
می گفت سرطان به خاطر مشکلاتش گاه خانواده ها را از هم می پاشد که دلیل عمده اش کمبود مالی است.
می گفت اگر با چشم دل مشکلات بیماران نیازمند را ببینید، بهتر می توانید عمق نیاز آنها را درک کنید.
می گفت این برنامه اصالت دارد و نشانی کوچک است از بزرگی های مردم ایران.
** سن لی ده اولار، سن سیزده اولار!!
ساز عاشیق در روح آذربایجان و آذربایجانی ریشه دارد. هر ضربه ای که عاشیق بر سازش می زند، مانند عشقی است که در وجود انسان جاری می کند. دوست داری چشمانت را ببندی و با گوش جان بشنوی این نوای دل انگیز و روح افزا را... عاشیق قربان پورولی علیار به همراه سه نفر از "اؤیرنجی"هایش در مراسم حضور داشت. او از سال 1370 وارد عرصه موسیقی عاشیقی شده و ده سال است یاور بی ادعای گلریزان و انجمن حمایت از بیماران مبتلا به سرطان می باشد. خلوص و نیت صادقانه را می توان در چشمان او و شاگردانش یافت و چه زیبا و نیکو به شکرانه سلامتی وجودشان و برکت نان سفره شان، بر ساز آذربایجان می زنند زخمه هاشان را و می نوازند و اهدا می کنند روح بزرگوارشان را به نیکوکارانی مانند خود...
عاشیق می گوید: استقبال به نسبت ظرفیت سالن همایش و با توجه به این موضوع که تبلیغات وسیعی برای آن صورت نگرفته بود، در خور توجه است. حتی این نکته را نیز از نظر دور نگه نمی دارد که در تمام شبهای اجرای مراسم حضور نداشته اند، چون با توجه به استقبال قابل توجه و داوطلبانه هنرمندان، اجرا در مراسم نوبت بندی شده است!
از او در مورد خاطراتش از سالهای گلریزان می پرسیم؛ می گوید: در یکی از سالها، برای مراسم گلریزان 55 عاشیق از آذربایجان، ترکمن صحرا، آذربایجان شرقی و غربی و... ، از ده ساله تا 60 ساله دعوت شده بودند که در چند شهر از جمله میاندوآب و خوی برنامه اجرا کردیم و شاید بتوان گفت از هر شهری یک عاشیق در گروه حضور داشت.
این هنرمند آذربایجانی؛ خسرو دستگیر را واسطه آشنایی خود با انجمن حمایت از بیماران مبتلا به سرطان معرفی می کند و سخنانش را اینگونه ادامه می دهد: همانطور که می دانید متاسفانه در استان ما سرطان شیوع بیشتری دارد. گلریزان رسم پسندیده ای است که همت همگانی را می طلبد و کار چند نفر به تنهایی نیست. وی در ادامه همانطوری که از ذوق و قریحه هنرمندانه اش انتظار داریم، شعری برایمان می خواند از کوراوغلو:
"اوجا اوجا داغلار باشی
چم لی ده اولار چم سیز ده اولار
جهد ائله بیر ایشده تاپیل
سنلی ده اولار سن سیز ده اولار"
و در پایان شعرش اضافه می کند: علیرغم این شعر، بعضی از کارها به تنهایی امکان ندارد و نیازمند عزم همگانی است. امیدواریم روزی فرا برسد که تمام مردم با حضور در چنین مراسم خیرخواهانه ای، دست یاری به سوی بیماران دراز کنند.
** به امید روزی که هیچ بیماری ناامید نشود
پای صحبت جوانی می نشینیم که خنده برای لحظه ای از لبانش محو نمی شود. او سرپرست جوانانی است که در سالن فعالیت دارند و تلاش هایش برای نظم دهی به دوستان جوانش ستودنی است. نامش میلاد دبیری است و امروز 23 ساله شده است. می گوید از سال 82 در انجمن عضویت دارد و هم اکنون او را "سرپرست گروه جوان" می نامند.
او سخنانش را با بیان اینکه از همان سال 82 در گلریزان فعالیت داشته است پی می گیرد و می گوید: در سالهای اول ابتدایی ترین کارها را به من محول می کردند، مانند صندوق گردانی، زدن دکمه پرده نمایش و پخش شکلات میان خیرین و بتدریج مسئولیت هایم زیاد شد.
از میلاد می خواهیم در مورد خاطرات تلخ و شیرینش با انجمن و گلریزان بگوید: "لذتی که حضور در پشت صحنه برنامه های گلریزان برایم داشت فراموش ناشدنی است. وقتی با هنرپیشه ها و چهره های مطرح کشور هم صحبت می شدیم و آنها را از نزدیک می دیدیم برایمان دلنشین بود. ما حق عکاسی داشتیم و سایر شرکت کننده ها این اجازه را نداشتند و در آن سن و سال، این موضوع برایمان خیلی شیرین بود!"
و خاطره تلخش را با بغض می گوید: "ملاقات با کودکان سرطانی و آشنا شدن با آنها در یک هفته و هم صحبت شدن با آنان و اینکه هفته بعد او در قید حیات نباشد خیلی دردناک است."
وقتی می گویم با آنها که از اینگونه امور بی اطلاعند، سخن بگوید اول این جمله بر زبانش جاری می شود که "نیکوکاری نزد خدا شناخته شده است و مهم این است که خدا عمل خیر انسان را قبول داشته باشد." و بعد اضافه می کند: جوانان و افرادی مثل من وظیفه اطلاع رسانی در این امور را دارند. ابتدا باید از خانواده خودمان شروع کنیم. هر کمکی در این امر با ارزش و مثمر ثمر است و نباید آن را دریغ کرد.
و میلاد دبیری سخنش را با این جمله به پایان می رساند: "به امید روزی که هیچ مریضی ناامید برنگردد."
** از صدا و سیما گلایه دارم
سفیدی اندیشه و روزگار بر روی موهایش خانه دارد. یکی از کسانی است که اینجا همه او را می شناسند! نامش خسرو دستگیر است و هنرمند محبوب استان ماست. می گویند آنقدر این جشن با زحمات خسرو دستگیر عجین شده که می توان او را متولی هنر در این مراسم دانست. حتی فستیوال عاشیقی که با نام "گول سونار" با حضور عاشیق های ایرانی و ترکمن صحرا هم با همت وی برپا شده بود، مراسمی که به زعم یکی از اساتید ادبیات در باکو، نظیری برای آن نبود. اینکه 55 عاشیق به همت انجمن حمایت از بیماران مبتلا به سرطان امید در کشور ما برگزار شد، علاوه بر جنبه مردمی و نیکوکاری آن، توانست هنرمندان بی بدیل آذربایجان را نیز گرد هم آورده بود و می توان آن را نقطه ای فراموش نشدنی در صنعت عاشیقی نامید.
می گویند کمتر هنرمندی است که یک مسیر هنری موفق را طی کرده باشد، ولی روی سن گلریزان نرفته باشد! اینجا را به نوعی می توان سکوی پرتاب هنرمندان دانست که ضمن کارهای خیر، محلی برای معرفی آنان به مردم است. دستگیر می گوید که باید به جوانان میدان داد، باید محلی برای تخلیه انرژی جوانان باشد که عاصی و یاغی نشوند و چه مکان و مأمنی بهتر از هنر و امور خداپسندانه! دستگیر یکی از پایه گذاران گلریزان است و خودش می گوید که پیشنهاد این کار متعلق به دکتر اعلم رضائیه بوده؛ دی ماه 1373 نیز اولین گلریزان "امید" در سینما تربیت ارومیه برگزار شده است.
به سبک هنرمندان، نگاهش به یک نقطه دور در سالن خیره می ماند و ادامه می دهد: اولین جشن با حضور جمشید مشایخی و همسرشان گیتی رئوفی برگزار شد تا امروز رسیدیم به جشن هفدهم... آن روزها موسیقی مثل امروز آزاد نبود و محدودیت هایی داشت. از ارشاد برای اجرای گروه موسیقی شامان مجوز گرفتیم و برنامه موسیقی را هم به این صورت اجرا کردیم.
وی یادآوری می کند: اسم گلریزان را من پیشنهاد دادم، چون گلریزان رسم پهلوانی است؛ قدیم ها وقتی یکی از اهالی محل از نظر وسع مالی ضعیف بود مرشد زورخانه مراسمی ترتیب داده و افراد را دعوت می کرد و به مهمانان چای و خرما می دادند. یک سینی خالی یک طرف می گذاشتند و یک سینی خرما طرف دیگر. مردم چای و خرما را می خوردند و پولی داخل سینی می انداختند و به این مراسم، گلریزان می گفتند. اما اکنون این رسم از حالت جشن بیرون آمده و به آیین تبدیل شده، چون بصورت دسته جمعی اجرا می شود و کم و کیف آن به تماشاگرانش بستگی دارد.
این هنرمند اضافه می کند: هدف اصلی ما اجرای یک برنامه هنری نیست؛ بلکه دو هدف عمده در برنامه هایمان داریم؛ اول اینکه انجمن را بشناسانیم و دوم اینکه جمعی را دور هم گرد آورده و کمک های مردمی را جمع آوری کنیم. برای رسیدن به این هدف، از ابزاری به نام "هنر" استفاده کردیم و برنامه های هنری از قبیل موسیقی و تئاتر ترتیب دادیم. در این سالها بجز تنها دو سال حتی بلیط هم نفروختیم، چون با این کار دین ایجاد می شود و تنها یکی دو دوره بلیط فروخته شد ولی بنده مخالفت کردم.
از جرقه های بنیادین تفکر گلریزان می پرسیم و او می گوید: در پنجراه مغازه قاب سازی داشتم. تابلوهای یک خانم که نقاش آبرنگ بود را قاب می کردم. یک بار همسر ایشان که همان دکتر اعلم رضائیه بودند، به دیدار من آمدند و پیشنهاد برنامه گلریزان را دادند. قرار بود ما نمایشی بنام عتیقه اجرا کنیم که در بخشی از آن به استخوان کله گاو نیاز داشتیم. دکتر اعلم یک روز ما را برای صبحانه دعوت کردند و ما دیدیم که کله پاچه درست کرده اند! کله گاو را از "دوشابچی خانا" خریده بودند! که ما آن را خوردیم و با استخوان باقی مانده آن نمایش را اجرا کردیم!! این خاطره برایم جالبترین اتفاق از اولین گلریزان بود.
این هنرمند ادامه می دهد: سالهای سال در گلریزان و سایر جشن ها می گفتیم که گاهی مردم به جای رفتن به تفریح در "بند" فرمان ماشینها را به سمت شهرک فرهنگیان بچرخانند، به درمانگاه پرتو درمانی و بیمارستان در حال احداث امید آمده و با فعالیتهای انجمن آشنا شوند که این می تواند بزرگترین تبلیغ ممکن باشد.
دستگیر در آخر سخنانش می گوید: از صدا و سیما گلایه داریم. چندین بار آنها را از طریق تلفن و نامه رسمی دعوت کرده ایم که تنها یک شب آمدند و سرپایی دیداری کردند و رفتند! این حرکت نیازمند پوشش رسانه ای است و این برنامه هنری، می توانست اوقات شادی برای بینندگان تلویزیون ایجاد کرده و در کنار آن انجمن حمایت از بیماران سرطانی را به مردم بشناساند.
** خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...
پدرش را شاید بیشتر بشناسید. گوینده صدا و سیما و همان کسی که در اختتامیه سومین جشنواره مطبوعات استان مورد تقدیر و تجلیل اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان غربی قرار گرفت. حدیث یوسف زاده، بیست ساله، افتخارش این است که بعنوان مجری برنامه گلریزان، کمک کوچکی برای پیشبرد اهداف انجمن حمایت از بیماران مبتلا به سرطان باشد. این معرفی مختصری بود که به نقل از خود حدیث می نویسیم.
می گوید: تنها کاری که از دستم برمی آمد، همین بود و آن را انجام دادم. این هنر را از پدرم به ارث برده ام. قبلا به همراه او به مراسم می آمدم و دو سال است شکرانه اش را با برنامه گلریزان ادا می کنم. حدیث از گلریزان برایمان گفت: "گلریزان خودش منحصر به فرد است. هر کس به اینجا می آید هدفش این است که هر چه در توان دارد اهدا کند."
و بعد با شوق خاصی این شعر را برایمان می خواند:
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه  رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...
از او می خواهیم از خاطراتش در مدت حضور در گلریزان بگوید و او با طمأنینه خاصی می گوید: خانواده ای که در یکی از شبها دسته گل ویژه میهمان را خرید، خواست نامش گفته نشود؛ ولی دخترکی که دسته گل را از دست میهمان برنامه گرفت، خودش یک بیمار مبتلا به سرطان بود که پزشکان از او قطع امید کرده بودند. این برایم خیلی متاثرکننده بود. خانواده ای که شاید چند وقت دیگر دخترشان در قید حیات نخواهد بود، این حرکت زیبا را انجام دادند.
یوسف زاده در پایان سخنان شیرینش از زیبایی های منحصر به فرد این مراسم و آیین می گوید: اینکه بازیگران و هنرمندان با شوق و در راه رضای خدا به صحنه می آیند، نشان دهنده این است که مردم ما تا چه اندازه خیرخواه و نوعدوست هستند. کمیته های جوان، بانوان و مددکاران در این چند روز هر یک گوشه ای از کار را گرفته بودند و مردم با آمدنشان نشان دادند که مهر و محبت هنوز زنده است. در اینجا با توکل به خدا کارها پیش می رود و امیدوارم تا هستیم برای گلریزان از جانمان مایه بگذاریم و روزی برسد که هیچ بیماری نباشد.

** آن را که عیان است، چه حاجت به بیان است
شاید دیدار از پشت صحنه یک نمایش، خاطره ای فراموش نشدنی باشد! هنرمندانی که قرار بود نمایش "مشدی عباد" را اجرا کنند، مشغول تمرین و گریم بودند. بازیگری که لباس زنانه پوشیده و کلاه گیس و روسری به سر داشت و مرتب جلوی آینه گریمش را بررسی می کرد، واقعاً دیدنی بود.
پای صحبت های کارگردان نمایش می نشینم. علی ضیایی تحصیلکرده رشته نمایش است و15 سال سابقه حضور مستمردر گلریزان دارد و امسال هم در تمام شبهای برگزاری مراسم حضور داشته است.
می گوید: وقتی ما به همراه گروه برای اولین بار به این سالن که متعلق به خود انجمن و یکی از دستاوردهای آن به حساب می آید آمدیم، خیلی ها معتقد بودند که این سالن کوچک است ولی من شخصاً از حضور در این سالن لذت می برم. از زمانی که این سالن پی ریزی شد و ما روی پی آن راه رفتیم تا زمان بتن ریزی و سایر مراحل شاهد رشد آن بودیم، گویا این سالن فرزند ماست که امسال از کنکور قبول شده و به آن اندازه از ثمر دادن آن خوشحال هستیم.
ضیایی ادامه می دهد: گلریزان ما را از خود می داند و ما هم آن را مال خودمان می دانیم. من منتی بر سر گلریزان ندارم، همان طور که والدین بر سر فرزندان منتی ندارند و چه بسا مدیون گلریزان هم هستم. من امروز یک گروه و آموزشگاه حرفه ای دارم و این را مدیون برکتی می دانم که گلریزان بر سر سفره ام آورد. تمام آنهایی را که در این سالها در مراسم گلریزان با هم بودیم را به نوعی خانواده خود می دانیم که در موقع معینی از سال گردهم می آییم.
وقتی می خواهیم از مراسم گلریزان بگوید و سخنی با نیکوکارانی که اینجا را نمی شناسند، داشته باشد، می گوید: نیکوکار اگر واقعا نیکوکار باشد بهتر است که شناخته نشود. من در مقابل آن افرادی که در این سالن هستند حرفی برای گفتن ندارم و بهتر است شنونده سخنان گهربار آنها باشم. خدماتی که انجمن به بیماران مبتلا به سرطان ارائه می دهد کاملاً عیان است و نیازی به بیان نیست و به عبارتی "آن را که عیان است چه حاجت به بیان است"
از نحوه آشنایی او با انجمن بیماران مبتلا به سرطان امید و متعاقب آن برنامه جشن گلریزان پرسیدم و اینکه هدف از ورود به این برنامه ها را برایمان بازگو کند، گفت: امید طوطیان موسس گروه خاک مرا با این مراسم آشنا کرد. تمام آنهایی که در این محل حضور دارند و هر وظیفه ای به عهده گرفته اند، حرفی برای گفتن و نیت و هدفی دارند، اما اینجا محل حرف زدن نیست. این تنها جشنی است که با نیت ها اداره می شود. خوشبختانه این جشن آلوده اهداف تبلیغاتی نشده و امیدواریم هرگز محل تاخت و تاز اسامی و نام ها نشود.
و در آخر لب به گلایه می گشاید: دنیا، دنیای ارتباطات است و نیاز به پوشش این برنامه ها حس می شود. هم اکنون دوران مطبوعات و اینترنت و رسانه هاست و نباید این مراسم ناشناخته بماند. متاسفانه صدا و سیما هیچوقت این برنامه را پوشش نداده است و پوشش خبری صدا و سیما خاص است؛ ولی به نظر من جای پرداخت به این موضوع در آن حس می شود و خالی است.
**  سرطان دومین علت مرگ و میر در استان است
شاید دکتر خشابی را همه آنهایی که در مراسم حضور داشتند، به نوعی بشناسند. رئیس هیئت مدیره انجمن حمایت از بیماران مبتلا به سرطان "امید" که مشغول بررسی جوابهای مسابقه بود. می گوید فعالیت های انجمن از 20 سال قبل رسمیت یافت و بنیان گذاران آن حدود 30 نفر هستند که اکنون در هیئت امنا می باشند. هدف از تاسیس انجمن را هم اینگونه عنوان می کند: از آنجا که مشکلات حس شد و دیدیم که با توجه به شیوع سرطان در استان، محلی برای پرتودرمانی وجود ندارد، همکاران درصدد برآمدند که محلی برای این امور ایجاد شود.
از خاطرات گلریزان هم برایمان می گوید: تمام گلریزان ها خاطره است. استقبال در تمام این سالها خوب و جالب بوده. گلریزان در اولین سال یک یا دو شب اجرا شد ولی بعدها بهتر شد. در برهه ای از زمان که جشن ها محدود بود، جوانان از این برنامه استقبال زیادی داشتند. دانش آموزان داوطلبانه نشریه درست می کردند. بعضی دانشجویان و دانش آموزان از تهران می آمدند و دکور نمایش را درست می کردند و فعالیت های مفیدی داشتند. در گلریزان پنجم، نشریه ای به نام "تابش" توسط دانش آموزان علاقمند منتشر شد که هم می توان آن را به معنای پرتو نور معنی کرد و هم با توجه به پنجمین دوره این جشن، "تا پنج"! مسابقه ای هم ترتیب داده بودند با عنوان گلریزان یعنی چه... در آن سالها مراسم در سینما تربیت اجرا می شد که میانسالان در طبقه پایین بودند و جوانان در نیم طبقه بالا و یکی از جوانان در جواب این سوال نوشته بود گلریزان یعنی بالکن سینما تربیت!
خشابی ادامه می دهد: هر سال گلریزان برگزار می شود و هر سال کمک ها نسبت به سال قبل افزایش می یابد. حقیقتاً سرطان بیماری شایعی است. در سطح جهان بیماری سرطان چهارمین دلیل مرگ و میر، در ایران سومین دلیل و متاسفانه در استان ما به واسطه بمباران شیمیایی سردشت، دومین علت مرگ و میر شایع می باشد.
او در ادامه سخنانش را اینگونه پی می گیرد: در دنیا با سرطان مبارزه می شود. دانشمندان با داروهایی که کشف و تولید می کنند به مبارزه با این بیماری پرداخته اند، ولی شاید بهترین مبارزه ای که امروزه در دنیا رایج شده است، مبارزه برای پیشگیری از این بیماری از طریق ایجاد آگاهی باشد. بهتر است سطح آگاهی های عمومی بالا رود و با آموزش راههای پیشگیری از آن، میزان ابتلا را پایین ببریم. افراد باید آموزش ببیند که چکار کنند مبتلا نشوند و چه زمانی به پزشک مراجعه کنند. بیماران نیازمند در این مرکز درمانی مورد حمایت واقع می شوند و تحت پوشش درمان رایگان یا کمک های درمانی انجمن قرار می گیرند. این مرکز نیازمند یاری نیکوکاران است تا امور مربوط به بیماران نیازمند بهتر پیش برود. و در پایان می گوید: صدا و سیما در راس رسانه های گروهی قرار دارد. اگر برنامه هایی برای معرفی بیماری سرطان و راههای پیشگیری از آن پخش کند، ثمرات زیادی خواهد داشت.
...
به ساعت نگاه می کنم... از نیمه شب، شش دقیقه گذشته است. اصلاً متوجه گذر زمان نشدیم... هوا بارانی بود، و چه زیبا می بارید باران رحمت الهی بر سر و روی آنانی که نیکی را به درستی معنا کردند. به همه آنانی که در مراسم فعالیت می کردند، به معنای واقعی کلمه غبطه می خورم و شاید حرفی را که هنگام خداحافظی از آن دوست که یک فعال اجتماعی به تمام معناست، بی اختیار بر زبان آوردم را هرگز از یاد نبرم، حرفی که از اعماق وجودم جوشید: "به شما حسادت می کنم!"
در ماشین که نشستم، برف پاک کن ها به سرعت به این سو و آن سو می رفتند. همراهانم کنارم بودند و از نمایش "مشدی عباد" که من هنگام مصاحبه تماشای آن را از دست دادم، صحبت می کردند و من به کارت دعوتی که در دستم بود... پشت آن نوشته بودند:
امید با شماست
ثمره یاری شما از اول تیرماه 75 تا آخر آذر ماه 89
ویزیت 65081 بیمار، پذیرش 12017 بیمار، سیمیلاتور 3862 بیمار، ماموگرافی 2504 بیمار، شیمی درمانی 73710 بیمار، رادیوتراپی داخل حفره ای 403 بیمار، شروع درمان رادیوتراپی 13098 بیمار، شان درمانی رادیوتراپی 541987 بیمار، شتاب دهنده خطی 765 بیمار و مبلغ تخفیفات و کمک های موردی به بیماران 1/343/972/354 ریال
و شماره حساب هایی که زیر آنها نوشته شده بود: شماره حساب جاری 1314 بانک ملی شعبه امام، شماره حساب جاری 1111 بانک تجارت قابل پرداخت در تمامی شعب
و دعا کردم، مثل همه شما که دعا می کنید: "خدا کند روزی برسد که هیچ کس بیمار نشود و هیچ بیماری نیازمند کمک مالی نباشد."

نظرات 7 + ارسال نظر
HÜseYN Vahidİ چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 11:10 http://huseynvahedi.mihanblog.com

سلام
منه لوطفون آرتیق دیر
آینا نیوزدا یازدیغین سؤزلرین اوچون تشککور ائدیرم. واللاه من همیشه سیزلره شاگیردم
-----------------
واختین اولسا بورادا بیر باش چک

http://ishiq.net/?p=809

soly پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 10:52 http://paiyze61.blogfa.com

عسلم منم از صمیم قلب تبریک میگم
ایشالاه همیشه شاد باشی و سرافراز

مرسی دوست گلممممممممممم
همچنین

فهیمه دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 21:54

سلام آبجی ندای گل...

آبجی بزرگه خودمون

خوبی؟

عیدت مبارک...

ایشالا که سال خیلی خیلی خیلی خوبی داشته باشی...

ببخشید که دیر اومدم..

باید زود تر از اینا می اومدم

فهیمه دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 21:55

در مورد نشریه تون هم بهت تبریک می گم

ایشالا که همیشه تو اوج باشی آبجی گلم...

سلام گل خوشگل
مرسی از لطفت
سال نوت مبارک حاج خانوم

سپاه حیدر یکشنبه 20 فروردین 1391 ساعت 09:38 http://sepahehedar.blogfa.com

بعد از شهدا چه کرده ام
بروزم منتظر حضور گرمتون[گل][گل]

فهیمه دوشنبه 21 فروردین 1391 ساعت 19:22

میسی ندا جوووووووووووون

قالبت کجا رفته؟؟؟

احمد اسدی شنبه 26 فروردین 1391 ساعت 01:04 http://gencashiqlar.blogfa.com

سلاملار
گؤزل بلوقونوزا قوناق اولدوغومدان دولایی چوخ سئوینیرم. سیزدنده بلوقونوزا گؤره تشکر ائدیرم. گؤزل یازیلارینیز وار. آما منه ان لذت وئریجی سی اوستادیم آشیق قوربانی تعریفله مک ایدی( گزارشینیزده). گؤردوگومده چوخ سئویندیم. یاشایین. منه ده باش چکسه نیز، سئوینرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد