خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

این مطلب را وقتی حوصله دارید، با دقت تا آخر بخوانید!!

نقدی بر سریال مخاطب کُش "ستایش"

اسم این وبلاگ رو گذاشتم "خواهش نادانی انسان نکن" چون وقتی داشتم فکر می کردم یک وبلاگ باز کنم (اینجا نه، خواهش نادانی انسان نکن رو اول رو ایرانبلاگ زدم، بعد منتقلش کردم رو بلاگفا، بعد بلاگ اسکای).. بگذریم... وقتی اسم برای وبلاگ انتخاب می کردم مقابل تلویزیون بودم و بشدت به عنوان یک "مخاطب فعال و سرسخت" (دارم ارتباطاتی حرف می زنم، کیف کنید!!) بهم توهین شد، به عقلم، به شعورم، به... خلاصه یهو گفتم: لال شوم، کور شوم، کر شوم... لیک محال است که من خر شوم!!!

و بعد اسم وبلاگ اومد تو ذهنم: "خواهش نادانی انسان نکن"

با اجازه بزرگترا، بریم سر اصل مطلب!!

این سریال تو خانواده ما طرفداران پر و پا قرصی چون مامان، داداشی و بابا "که عمراً سریال تعقیب کنه و بخاطر اسم اورمیه کنجکاو شده"؛ داره. منم می بینمش اما بعنوان یک "مخاطب فعال"

و از اونجا علاقه ام به این سریال بیشتر شد که: "اومدن مثلاااااااااً اورمیه!"

1- لشکر 64 رو تو برّ و بیابون نشون دادن، گفتم خب... اون سالی که این فیلمو نسبت میدن بهش احتمالاً خیابان ارتش همین طور برهوت بوده! بابا هم تصدیق کرد و گفت اون موقع ها تو همش یک سال داشتی و چه بسا هنوز بدنیا هم نیامده بودی!!

قبولیدیم!

با خود اندیشه کردیم که اگه از طرف "ایالت" یا همون میدان انقلاب یه ذره زحمت ماکت سازی به خودشون میدادن و اورمیه رو نشون میدادن بهتر بود! بعد گفتم: بابا مخاطبه دیگه!! مخاطب کیلو چند؟؟!

2- اومد خونه آقای مشکین آبادی، یه جایی شبیه دهات ما بود، البته دهات ما باکلاس تر و ترتمیزتر از اونجاست! اونجا یه خونه شهری بود، اما ماشالا هزار ماشالا همه چیزش دهاتی بود!! نمی دونم... شاید چون من ندیدم، درک نکردم،(گفتم که؛ دهات ما بهتر از اونجاست) این همه فلاکت رو تو قسمت شهرنشین اورمیه ندیده بودم!! تازه صدای مرغ و خروس هم میومد!

مامان گفت: دخترم، یه محله هایی تو اورمیه هست که اگه ببینی، واسه زندگیت روزی شونصد هزار بار خدارو شکر می کنی!

قبولیدیم!!

با خود اندیشیدیم این آقای مشکین آبادی بعنوان قاچاقچی انسان که اون روزا وقتی واسه هر مسافر قاچاقی یک میلیون می گرفته، فقیر بوده و چیزی نداشته؛ رفته محله فقیر نشین مسکن گزیده!!!!!

3- جاده هاش... اینا سوار ماشین شدن و یارو یه چیزی تو مایه های بازرگان به زبان آورد. جاده هاش و دیدید جون من؟؟ آخه اونجا کجاش شبیه جاده های استان ما بود؟ هان؟اونم سال 62-3-4...

بابا گفت: دخترم!! تو که از خوی اون طرفتر نرفتی؛ از کجا میدونی؟ هان؟

قبولیدیم... قبول کردیم که از خوی به اون طرف جاده های استان من یه طرفش کوهه و یک طرفش دره!!!

4- شمال استان ما زیاد کُردنشین نیست. اینو به یاد داشته باشید. این سه نفر رفتن اونجا تو یک قهوه خانه که صاحبش کُرد بود. بیشتر مشتری ها و البته مشتری اصلی که الان قراره بریم خونه اش هم کُرد بود.

بابا گفت: خب اون طرف ها دهات کُرد نشین هم داره! شاید اینا دقیقاًً رفتن اونجا!

قبولیدیم!! اندیشه نمودیم که در محاسبات اینچنینی جای هر گونه خطایی وجود دارد خب!!!!! (خونه کاک مراد روستانشین هم انصافا از خونه مشکین آبادی شهرنشین باکلاس تر بود!)

5- و هر چه از این "سوتی کارگردانی"که نسبت به جماعت کُرد در این سریال روا شد بگویم؛ کم گفتم!! کُردها اکثراً همانطور که در سریال بر ما گذشت، مهمان نواز و مهربان هستند، مخصوصاً اگر اسمشان اولش کاک داشته باشد!!(البته نقل می کنند که کردهای شمال استان از لفظ "کاک" برای نامگذاری و صدا زدن هم استفاده نمی کنند اصلاً!) نمی دانم... شاید به قول بابا این هم درست بود! بابا می گفت در زمان هایی حدود 20-25 سال قبل چنین بوده است در میان آنها؛ البته گاهی! (که در این فیلم شکل غالب به خود گرفت و آنها را با این خصلت نشان داد) مردی که کاک مراد بعنوان دامادش به دو مهمان معرفی کرد، تقریباً همسن خودش بود و دخترش حدود 12-13 ساله نشان می داد!!! البته همسر ایشان(کاک مراد) هم همسن دخترش بود!!!!!

و همچنین: در منزل اون آقای" قاچاقچی انسان ترک اورمیه ای"، زن و فرزندان با مهمان سر یک سفره ننشستند، ولی در منزل آن "آقای مهربان کُرد"، همه سر یک سفره نشستند!!

6- در یکی از قسمت ها، نشان داد که کاک مراد روی پله نشسته و می گوید : "اللهم صل علی محمد و آل محمد"

من اشتباه می کنم شاید، اما شنیده ام که اهل سنت هنگام صلوات می گویند: "اللهم صل علی سیدنا محمد نبی امی"و یا  "اللهم صل علی سیدنا محمد و علی آل سیدنا محمد"

نمی دونم واللا، شاید من اشتباه می کنم!!!

و جالبتر اینکه، به مهمانش گفت: ما مردم "کُرد" عادت داریم قبل از خروج از منزل، یک آیت الکرسی و 14 صلوات بخوانیم و از خانه بیرون برویم پی کسب و کارمان!!

جون من یک اهل سنت اینجا پیدا میشه بهم بگه چرا 14 تا؟ اگه منِ "شیعه" می خواستم جواب بدم حداقلش می گفتم به نیت 14 معصوم 14 تا صلوات!

و .... (تو این جاهای خالی هزاران حرف هستش ها! شما خودتون بعنوان یک مخاطب "بیش فعال" پرش کنید!!)

و امشب (اینا رو ساعت 18 دقیقه نصف شب، در حالتی که حالم از درس خوندن بهم می خوره، می نویسم)

یه جایی رو نشون داد شبیه مارمیشو!

یهو پریدم هوا گفتم: اینا بالاخره ثابت کردن تو اورمیه این فیلمو بازی کردن!!

و بعد این "مخاطب بیش از پیش فعال" فکر کرد: اگه اینجا مرز سرو (نزدیک مارمیشوی اورمیه) هستش، چرا اینا رفتن طرف مرز بازرگان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خلاصه... مرزش هم اصلاً شبیه مرز آراز نبود که بگیم پلدشته و اون رودخونه آراز... (که بقول رئیسمحتی به بازیگوشی ماهی ها هم نورافکن می انداختند ) ... (درسته اونطرفا نرفتم ولی؛ نخوردیم نون گندم(الان جو)، دیدیم که دست مردم)

خلااااااااااااااااصه ...

و در مرحله آخر با خود اندیشه نمودم: آخه مگه میذارن تو مرز فیلم بازی کنن آی.کیو...

و به خودم لعنت فرستادم که اینقدر مغزم اندازه مغز پشه کوچک است و حسین کرمانی (رتبه یک ارتباطات سال قبل) را به مبارزه فرا خوانده بودم!!!!! (با پررویی فراوان؛ وقتی حسابی از دست درصدهای پایینم شاکی میشد بهش میگفتم تو آزمون بعدی رکوردتو میزنم!)

و تصمیم گرفتم... تصمیمی بس سرنوشت ساز!!!!

فیلم را تا ته تیتراژ نگریستم! با تشکر از... رفت و رفت و رفت...

بابا اصلا فیلمو تو استان گلستان بازی کرده بودن!!!!!!!!!! اینا واسه حتی  دو کلمه تحقیق در مورد آداب و رسوم و سنن مردم استان من، شاید اصلاً به خودشون زحمت نداده بودن بیان اینطرف ها"

آخه چرا؟ من مخاطب چه گناهی دارم که حتی تو سریال ها هم با فکر و شعور و احساس من بازی میشه؟ هان؟ هان؟ هان؟

(آنقدر عصبانی بودم که اگه اینو نمی نوشتم، دق می کردم)

نظرات 12 + ارسال نظر
فهیمه شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 13:09 http://shaparak-e-barooni.blogfa.com/



اول

فهیمه شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 13:10 http://shaparak-e-barooni.blogfa.com/

خوبی آبجی ندا؟

خوش میگذره؟

همه چی بر وفق مراده؟

درسا رو خوب خوندی دیگه؟ ایشالا که میزنی تو گوش کنکور

فهیمه شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 13:11 http://shaparak-e-barooni.blogfa.com/

سر فرصت میام می خونمش

ولی یادت باشه گذاشتیمون تو خماری هاااا

تاک الوان شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 14:06 http://www.takealvan.blogfa.com

سلام: من کامل خوندمش... خودم هم چون آدم بی دقتی نیستم به اینا خیلی دقت کردم...
در مورد لشکر گفتم شاید با المهدی اشتباه کرفته باشن کوتا امومدم...
بعد گفتم شاید از طرف مار میشو میخوان برن...اینا اینقدر آب بستن به این سریاله که از دهن افتاد... اه اه اه ..

در ضمن ما تو همین سرو و حتی طرفای ماکو و ...
اینقدر مبادیه مرزی داریم که نه سیم خارداری هست نه برجکی...

فقط پاسگاه اونم در فاصله ی زیاد...

به هر حال این نشونه ی کم سوادی و تنبلیه نویسنده و کار گردان این مجمو عه رو میرسونه...

شما به بزرگیه خودتون ببخشید...

ما که به این بخشیدنا عادت کردیم...
سقوط هواپیما نیست که نشه ازش گذشت.. دیدی چطوری وزیر راه استیضاح شد؟!

خدا بزرگه مگه نه؟!

فارغ از صحت و سقم؛ تحلیل محتوای جالبی بود و نشان از دقت شما.

الناز شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 14:36

می بینم که اینترنتت وصل شد و دوباره فعال شدی

راستش سریالای رسانه میلی عزیز رو نمی بینم به جز سرزمین بادها ولی خداییش توی مملکت ما کی تا حالا مخاطب مهم بوده که این بار دومش باشه هان؟؟؟
ندا جان شما هم ریالا رو گزینشی نگاه کن اونی رو انتخاب کن که به شعور مخاطب کمتر توهین می کنه.



نه جونم اینترنتم که وصل نشده که...
شب نوشتم ظهر آپ کردم!

آن مرد شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 19:02 http://marpenp.blogfa.com/

خوشبختانه مدتهاست با رسانه ملی و کلا تلوزیون خداحافظی کردم
در نتیجه از کلیه مطالب که شما فرمودین در جهالت کاملا اظهار بی اطلاعی می نمایم
اخبار را هم از اینترنت پیگیر میشم



آزادپرنیان شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 22:32 http://azadparnian.blogfa.com/

سلام ندای خوبم امیدوارم همیشه ایام موفق وموید باشید ازاینکه به شما سر نمی زنم عذرم را بپذیر دوست خوبم .واقعیتش مدتیست دسترسی به اینترنت ندارم ومشغول امتحانات ترم هستم وشکر خدا همه ی واحدهای این ترم رو بانمره ای خوب پاس کردم باورم کن خیلی به یادتم. ارادتمند ودوستدارشما آزاد بقول خودت من شرمنده اخلاق ورزشی ات هستم ندا جان.در ضمن واقعا خیلی پیش رفت کردید در نوشتن آفرین براین توانایی شما

آن مرد یکشنبه 10 بهمن 1389 ساعت 08:33 http://marpenp.blogfa.com



درود

فرارسیدن جشن سده را به تمامی ایرانیان و ایرانی‌تباران و دوستداران ایران و فرهنگ غنی ایرانی در همه جا شادباش می‌گویم.

هم شعری از منوچهری دامغانی، شاعر شور و شادی و زندگی


آمد ای سید احرار شب جشن سده ——— شب جشن سده را حرمت، بسیار بود
برفروز آتش بَرزین که در این فصل شتا ——— آذر برزین پیغمبر آذار بود
آتشی باید چونان که فراز علَمش ———— برتر از دایره‌ی گنبد دوّار بود
چون ز گردون بر از این سلسله‌ی زراندود ——— قرص خورشید، فرو خفته، نگونسار بود
آتش و دود چو دنبال یکی طاووسی ———— که براندوده به طرف دُم او قار بود
وان شرر گویی طاووس به گِرد دُم خویش ———- لؤلؤ خُرد فَتالیده به منقار بود

من که می دونم شما آن مرد نیستند و اون یکی مرد هستید!!!

محسن دیناروند یکشنبه 10 بهمن 1389 ساعت 13:04 http://mohsendinarvand.blogfa.cm

سلام . من تلویزیون خودمون رو دو سه سالی هست که نگاه نمی کنم .علتش رو حتما می دونین. این فیلم رو هم ندیدم. اما مطلبتون عالی بود و همیشه همینطور بوده و من هم که چند قسمت اول مختار نامه را به سفارش دوستی دیدم همین ایرادات را داشت متاسفانه ..اما به نظرم مشکل کارکردان نیست ... خانه از پایبست ویران است. نظر شما چیه ؟ خوشحال می شم بدونم نظرتون رو . راستی به روزم منم ...

تاک الوان جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 17:39

سلام.. امروز بازم نوبت ستایشه با سوتی های کار گردانش....

سپیده یکشنبه 24 بهمن 1389 ساعت 14:29 http://scritti.blogsky.com/

این سریال که کلا تعطیله
آب بستن به سریال اندازه رودخونه کرخه
لب مرز رابط 50 بار به محمد میگه اگه دیدنت تکون نخور و بشین اونم میگه باشه . 5 دقیقه بعد که میره اونور و میبیننش حرکت میکنه آی حرصم گرفت . دیگه هم ندیدم سریال رو بس که چرنده. اصلا رابطه محمد و ستایش در نیومده . والا ما هم برادر داریم خیلی هم دوستشون داریم ولی این دیگه خیلی غیر طبیعیه
از اون ور خبر مرگ محمد رو میارن مادرش خیلی بامزه واکنش نشون میده .با اینکه میدونه محمد از جبهه فرار کرده و اونموقع هم طاهری در کار نبوده خیلی خونسرد رو ی مبل میشینه و میگه: ما قصاص عامل قتل پسرمون رو میخواهیم. انگار داره از رو کاغذ میخونه . و انگار نه انگار که یک ساعت نیست که فهمیده بچه اش مردهو آخه کی اینجوریه؟؟؟؟؟؟؟؟
یا بابای طاهر. مثلا یه بازاری و میدونیه تهرونیه. دم خونه مشکین آبادی سرش رو مثل .... میندازه پایین و میره تو . تنها چیزی هم که میگه اینه:دکی
مسخره است.
بشین 60 دفعه جومونگ رو ببین این سریال رو نبین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد