این مشتی است نمونه خروار
از فرهنگی غالب بر این کشور و الا همه ما می دانیم که پرداختن رسانه ها به
چهره ها و رویدادهای مرتبط به آنها براساس اولویت های دیگری رقم می خورد که
حقیر کاملا به لحاظ تکنیک خبرنویسی به آنها وقوف دارم.
محمدرضا نوروزپور در خبرآنلاین نوشت: پروفسور مجید
تهرانیان روز دوشنبه در آمریکا درگذشته است. با جستجوی مختصری در گوگل
متوجه شدم که سایت های فارسی زبان خبری در این باره نرفته اند.
شاید
کسی مطلع نشده است، شاید هم ارزش های خبری شهرت، دربرگیری، مجاورت و...
مانع از اهتمام سردبیران به این خبر شده است. شاید هم دکتر مجید تهرانیان
که دست کم چندسالی در ایران استاد مهمان یک دانشگاه معروف بوده و شاگردان
او اینجا و آنجا و گاه و بیگاه به او فخر می فروشند، اساسا ارتباط خود را
با همه قطع کرده بوده است. طرفه آنکه آن استاد به شاگردان آن دانشگاه فن
ارتباط گیری می آموخته است تا همیشه با همه جا بخوبی مرتبط باشند.
به
هر حال من فکر می کنم کسی که مردنش برای اصحاب علم و اندیشه خارج از کشور
ناگوار بوده و در برخی فروم های اینترنتی در مدح و منزلت علمی و اخلاقی و
مرام انسانی او به عنوان یک ایرانی فرهیخته که از قضا مشهدی هم بوده مطالبی
منتشر کرده اند ارزش درج یک خبر را داشته است.
این همان پارادوکس
رفتاری ما ایرانی هاست که از یک طرف درمدح و منقبت علم و دانشگاه و درس و
بحث آنچنان مبالغه می کنیم که بهترین سال های عمر دست کم دونسل از جوانان
کشورمان خواسته یا ناخواسته براثر این تاکیدات موکد بر علم اندوزی و
دانشگاه رفتن به جای اینکه صرف کسب و کار و صنعتگری و خلاقیت و دست یابی به
فرمول های معاش شرافتمندانه در دنیای امروز شود، درگیر با تحصیلات عالیه و
دانشگاه سپری شده ( بخوانید تا 90 درصد به بطالت گذشته) اما از سوی دیگر
حتی یک خط خبر درباره مرگ و زندگی یکی از نخبگان ایرانی که از قضا بخشی از
آن ده درصدی است که عبارت داخل پرانتز شامل آنها نمی شود، در جایی خوانده
نمی شود.
من شخصا پروفسور مجید تهرانیان را از نزدیک نمی شناختم،
افتخار شاگردی او را نیز نداشتم. شاید دو یا سه بار از طریق ای میل سوالاتی
از او کردم که او با بزرگواری و متانت پاسخ داده بود. یادم هست که یک بارش
برای نظرخواستن از او درباره تعیین چهره سال در حوزه ارتباطات برای ویژه
نامه همشهری سال(گمانم سال 85 یا 86 ) بود که او از میان نامزدهایی که
برایش نام بردم، استاد معتمد نژاد را برگزید و از او تعاریف زیادی کرد و
گفت که حتما به او سلام برسانم. ولی گمان می کنم چون او یک ایرانی
فرهیخته بود و اکنون شخصیت های دانشگاهی زیادی در آمریکا و نقاط دیگر دنیا
از او به نیکی یاد می کنند سزاوار است که یادی از او به میان آورده شود.
آنهایی
که نمی دانند مجید تهرانیان که بود، جستجوی نام او در گوگل را توصیه می
کنم اما برای آنهایی که او را می شناختند و مخاطبانی که این متن را می
خوانند و من امید دارم آن را برای آنهایی که نمی خوانند بازگو کنند یک غصه
قدیمی را بازگو می کنم و اینکه اگر مجید تهرانیان یا هر یک از نخبگانی که
سال ها سرمایه ملی ما برای نخبه شدن آنها صرف شده است بجای اینکه نخبه
دانشگاهی و استاد اقتصاد سیاسی و پروفسور روابط بین الملل و پروفسور علوم
ارتباطات شدن، یک فوتبالیست، یک مجری تلویزیونی یا یک چهره رسانه ای می
شدند، بازهم خبری از مرگ آنها در رسانه های وطنی منتشر نمی شد؟ یا اینکه تا
سوم آنها نشده ده ها مجلس ختم و بزرگداشت و یادبود و ... برایشان برگزار
می شد.
این مشتی است نمونه خروار از فرهنگی غالب بر این کشور و الا
همه ما می دانیم که پرداختن رسانه ها به چهره ها و رویدادهای مرتبط به آنها
براساس اولویت های دیگری رقم می خورد که حقیر کاملا به لحاظ تکنیک
خبرنویسی به آنها وقوف دارم. گلایه من از این فرهنگی است که تب دانشگاه و
مدرک گرایی در آن بیداد می کند اما در عمل شیفته نخبگان دانشگاهی نیست.
جوانانش، بهترین دوران عمرشان را داخل دانشگاه یا پشت آن به بطالت می
گذرانند ( بجز اندکی که به واقع نخبگان علمی می شوند و متاسفانه بیشتر آنها
در زمان فایده رساندن، شامل فرار مغزها می شوند) اما الگوهایشان را خارج
از دانشگاه و نه از میان نخبگان علمی و دانشگاهی، بلکه از نخبگان دیگری که
از زمین های فوتبال و پرده های سینما و صفحه های تلویزیون ظاهر شده اند
انتخاب می کنند.
یاد همه نخبگان دانشگاهی و نخبگان غیر دانشگاهی
درگذشته، گرامی باد.