خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

شعری از فروغ

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبارآلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

خاک می خواند مرا هردم به خویش

میرسند از ره که در خاکم نهند



آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل به روی گور غمناکم نهند

لیک دیگر پیکر سرد مرا

می فشارد خاک دامن گیر خاک

بی تو،دوراز ضربه های قلب تو

قلب من می پوسد آنجا زیر خاک

بعدها نام مرا باران و باد

نرم می شویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ

                                                        

نظرات 3 + ارسال نظر
آرمین آران پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 07:40 http://aranlar.blogsky.com

خدایش بیامرزد
گورش همچین بی نام و نشان هم نموند

آ . . . . پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 10:55



یورغون اورک سوزون سویله ییب سنه

گئل گینن سن یئنه فرمان وئر منه

سن اولماسان گول تک سولارام یئنه

گوللرینه قوربان اولوم آی ...

الناز جمعه 23 اردیبهشت 1390 ساعت 00:28

عاشق شعراشم

اما نبینم یه وقت به مرگ فکر کنیا جوون دختر!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد