خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

ظرفیت پذیرش ارتباطات

دانشگاه ها و ظرفیت پذیرش در هر گرایش در سال 89 (آخرین آزمون کارشناسی ارشد برگزار شده) به شرح زیر است:

1- گرایش علوم ارتباطات اجتماعی

دانشگاه ها و ظرفیت پذیرش در گرایش علوم ارتباطات اجتماعی در دانشگاه دولتی در سال 89 (آخرین آزمون کارشناسی ارشد برگزار شده) به شرح زیر است:

جدول 1: ظرفیت پذیرش در گرایش علوم ارتباطات اجتماعی در دانشگاه دولتی

دانشگاه پذیرش کننده

ظرفیت پذیرش

جمع

روزانه

شبانه

پیام نور

غیرانتفاعی

نیمه حضوری

آموزش محور

شبانه

نیمه حضوری

تهران

4

4

8

علامه طباطبایی

24

25

55

104

دانشکده صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران- واحد قم (فقط مرد)

20

20

دانشکده صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (فقط مرد)

15

15

جمع

63

4

25

55

147

دانشگاه ها و ظرفیت پذیرش در گرایش علوم ارتباطات اجتماعی در دانشگاه دولتی در سال 89 (آخرین آزمون کارشناسی ارشد برگزار شده) به شرح زیر است:

جدول 2: ظرفیت پذیرش در گرایش علوم ارتباطات اجتماعی در دانشگاه دولتی

دانشگاه

ظرفیت پذیرش در هر واحد

تهران مرکزی

18

علوم و تحقیقات تهران

18

قیام دشت

18

قوچان

18

جمع کل

72

الف: مطالعات فرهنگی و رسانه

دانشگاه ها و ظرفیت پذیرش در مطالعات فرهنگی و رسانه (کد گرایش علوم ارتباطات اجتماعی) در دانشگاه دولتی در سال 89 (آخرین آزمون کارشناسی ارشد برگزار شده) به شرح زیر است:

جدول 3: ظرفیت پذیرش در مطالعات فرهنگی و رسانه در دانشگاه دولتی

دانشگاه پذیرش کننده

ظرفیت پذیرش

جمع

روزانه

شبانه

پیام نور

غیرانتفاعی

آموزش محور

تهران

4

4

-

-

-

8

جمع

4

4

-

-

-

8

ب: تبلیغ و ارتباطات فرهنگی

دانشگاه ها و ظرفیت پذیرش در گرایش تبلیغ و ارتباطات فرهنگی (کد گرایش علوم ارتباطات اجتماعی) در دانشگاه دولتی در سال 89 (آخرین آزمون کارشناسی ارشد برگزار شده) به شرح زیر است:

جدول 4: ظرفیت پذیرش در تبلیغ و ارتباطات فرهنگی در دانشگاه دولتی

دانشگاه پذیرش کننده

ظرفیت پذیرش

جمع

روزانه

شبانه

پیام نور

غیرانتفاعی

آموزش محور

باقر العلوم - قم(۱۰ نفر مرد و ۱۰ نفر زن) 

-

-

-

20

-

20

موسسه سوره

-

-

-

15

-

15

جمع

-

-

-

35

-

35

2- گرایش مدیریت رسانه

دانشگاه ها و ظرفیت پذیرش در گرایش مدیریت رسانه در دانشگاه دولتی در سال 89 (آخرین آزمون کارشناسی ارشد برگزار شده) به شرح زیر است:

جدول 5: ظرفیت پذیرش در گرایش مدیریت رسانه در دانشگاه دولتی

دانشگاه پذیرش کننده

ظرفیت پذیرش

جمع

روزانه

شبانه

پیام نور

غیرانتفاعی

آموزش محور

تهران

10

12

-

-

-

22

علامه طباطبایی

12

12

-

-

3

27

صدا و سیما (فقط مرد)

15

-

-

-

-

15

جمع

37

24

-

-

3

64

*دانشگاه آزاد اسلامی در سال 89 در گرایش مدیریت رسانه پذیرش دانشجو ندارد.  

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

در صورت قبولی من (که غیرممکن می نماید) به تمام دوستان شیرینی اهدا خواهد شد!!

روشنی چشم تو (۱۲)

آن روز، روز بخصوصی بود. پرستو بعد از مدتها انتظار راهی بیمارستان شده بود تا نوزادش را به دنیا بیاورد. همه خوشحال و منتظر بودند. نگار اما بیشتر منتظر ورود پسرکی بود که لحظاتی بعد به دنیا می آمد. خانه نگار تبدیل به اتاق انتظار شده بود. دایی سعید آماده رفتن به بیمارستان شد. نگار از دایی خواست با او برود. دایی سعید اولش موافق نبود، ولی با اصرار و خودشیرینی های نگار بالاخره راضی شد و آن دو به بیمارستان رفتند. دایی سعید از وقتی پرستو را بستری کرده بودند، مدام به بیمارستان و خانه نگار رفت و آمد می کرد. در راه شروع به صحبت با نگار کرد؛ صحبت هایی که نگار هرگز فکر نمی کرد روزی آنها را از زبان دایی سعید بشنود.

- نگار جان؛ استرس و دلهره شدیدی دارم. احساس می کنم همراه پرستو در بیمارستان هستم!

نگار سکوت کرده بود و فقط گوش می داد. احساس می کرد اگر او حرفی بزند، دایی سعید حرفهایش را ادامه نمی دهد، از طرفی نگران بود دایی سعید با این همه استرس در رانندگی اش دچار مشکل شود و به دردسر بیفتند!

- من و پرستو تصمیم گرفتیم اسم پسرک مان را سینا بگذاریم. البته استشو بخوای این تصمیم من بود تا پرستو! اون دوست داشت اسم پسرمان را برهان بگذارد...

و نگار باز هم سکوت کرد و در دل فکر کرد که انتخاب پرستو زیباتر است!

- راستش اون بعد از یک مدت تسلیم شد و قبول کرد که اسم مورد علاقه مرا بر فرزندمان بگذاریم. پس تو بعد از ما دو نفر، اولین کسی هستی که اسم بچه مونو می دونی!

نگار بالاخره جرأت پیدا کرد که حرف بزند.

- دایی جون، خیلی خوشحالی؟

- آره خب... می دونی نگار، نمی دونم دخترا هم اینطوری هستن یا نه... به ذهنم نرسیده بود از پرستو بپرسم! ولی من از وقتی خودم پسر بچه 15-16 ساله ای بودم، دوست داشتم روزی بچه داشته باشم! اصولاً همه آقایون دوست "بچه دوست" هستن! راستشو هم اگه بخوای من دختر رو بیشتر دوست دارم؛ اما از الان عاشق پسری شدم که داره میاد به جمع ما اضافه بشه... من امروز "بابا" میشم نگار...

و نگار فقط به این موضوع فکر می کرد که: "دایی سعید امروز چقدر پرحرف شده ها!!!"

***

نوزاد به منزل منتقل شد. پدر پرستو اذان و شهادتین در گوش پسرک خواند و او را به دست ننه داد تا اسمش را در گوشش بگوید. ننه با تعجب به دایی سعید و پرستو نگاه کرد و گفت: اسمشو چی میذارین؟!

دایی سعید بلافاصله گفت: سینا

نگار دید که پرستو آرام و محجوبانه سر به زیر انداخت. گویا خیلی غصه خورد که تصمیمش برای اسم فرزندش عملی نشد. ناگهان فکری به مغزش خطور کرد. قرآن را برداشت و گفت: صبر کنید... بگذارید قرآن اسم او را انتخاب کند.

در دلش حسابی استغفار کرد که این شوخی را قرآن می کند؛ اما با خود اندیشید و گفت: خدایا... به خاطر اینکه دل بنده تو را شاد کنم، این کار را می کنم...

و چشمانش را بست، باز کرد، آیه ای را خواند و گفت: بگذارید برهان! اینجا هست! باور کنید!!

باورکردنی نبود، نگار واقعاً راست می گفت! این کلمه در آیه ای از آن صفحه آمده بود و دایی سعید بعد از دیدن آن صفحه قبول کرد و گفت:

- مادر بگو اسمش برهان است.

شادی در چشمان پرستو موج میزد. لبخند تشکرآمیزی نثار نگار کرد و گویی با آن لبخند دنیا را به او بخشید.

نگار در اولین فرصت تولد برهان کوچولو را به امیر خبر داد و از او مژدگانی خواست. امیر هم قول یک مژدگانی جانانه را به نگار داد.

- امیر... تو هم برای بچه دار شدنت در آینده نقشه کشیده ای؟

- بله؟؟!!

- هیچی بی خیال!

و صحبت را عوض کرد.

اولین دیدار امیر از برهان را نگار برای همیشه در بایگانی ذهنش ضبط کرد.