خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

خواهش نادانی انسان نکن

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

فرشتگان فراموش شده

یادی از فرشتگان فراموش شده



لطفا مطلب بالارو بخونید

مطلبی که اشک از دیدگانم جاری کرد

چقدر مدیونیم

و چقدر جبران نشد هدفی که آنها بخاطرش فدا شدند

چقدر "ایران" به "اینان" مدیون است...



راستی... اگر خدای ناکرده، خدای ناکرده، خدای ناکرده، باز هم جنگ شود و میهن مان در خطر باشد، عازم جبهه می شوی دوست من؟


نظرات 6 + ارسال نظر
زمستانه پنج‌شنبه 20 مرداد 1390 ساعت 10:45

به نام یکتا..

سلام..

همیشه وقتی این سوال رو می پرسند.. با خودم فکر می کنم واقعا چه کار می کنم..؟! خیلی دوست دارم جوابم همیشه محکم و قاطع آره باشه.. اما همیشه حرفای قاطع ما هم هنگام عمل .. یک پاشون لنگ می زنه..

اما امیدوارم هرگز اینطور نباشه.. حداقل الان فکر می کنم جواب همین * آره * است.. و خداکنه همیشه هم همین آره باشه..

ممنون ندا جون خیلی عالی بود.. گاهی این تلنگرا بد جوری نیازه ادم میشن..

موفق باشی و خوشبخت..

التماس دعا

سلام
ازت ممنونم گل دختر
منم حس تو رو دارم همیشه تو جواب این سوال از خودم!

الناز جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 13:45

آن که پایش به جبهه جا مانده است
چند سالی است بی عصا مانده است
از پس انداز چند ساله فقط
در کفش چند پینه جا مانده است

واقعا" قدرشون دانسته نشد و فراموش شدند مثل بسیاری از هنرمندان بازنشسته مون که حتی وقتی در سن بالا به بیمارستان میرند نمی تونند هزینه درمانشون رو پرداخت کنند. مثل 59-13، مثل نابرده رنج و قسمت آخرش...

و اما در جواب سوالت به نظرم خیلی از جوانهایی که اون موقع با عشق رفتند الان تعدادشون کمتر شده الان به جای جبهه رفتن بیشترشون به فکر رفتن به کشوری دیگرند...

س.م.ع شنبه 22 مرداد 1390 ساعت 09:54 http://seyedd.blogsky.com

سلام ...

خوندمش ... خیلی تاثرانگیز بود ... و البته یجورایی افتخار آمیز ...که همچین مادران و همسران شیر زن و صبوری تو مملکتمون داریم ...

سلام
من گریه کردم

محمد سنگی یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 09:38 http://sepahehedar.blogfa.com

مرده بودم که رسید عشق ومنو ناجی شد
سر نمیزنی؟

سلام
شعر قشنگی بود

ترانه های ماندگار یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 23:07 http://taraneyemandegar.blogfa.com

سلام
وای چی بود این مطلب
چقدر قدرنشناسیم به خدا
و اما جواب سوالت:
جنگ باشه به قدری ترسو هستم که فکر کنم سکته را درجا بزنم ولی اگه زنده بودم مثل اون شیرزنها می دونم نمی تونم بشم ولی خب می تونم به بابایی و اگه قسمت شد به حاج آقا بگم یعنی تشویقشون کنم برن جبهه

سلام
من که اشکم دراومد بالای اون مطلب
حق با توست گلم

اوااااااااااااااا
الان دیگه مرد و زن معنا نداره که تو جنگ
چطور دلت میاد اونا رو بفرستی خودت نری؟

باقر سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 16:07 http://jalili1.blogfa.com

سلام

سلام علیکم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد